مادر مجید توکلی: هیچ سیاستمداری نمی خواهد صدای بیمار پسرم را به گوش دادستان برساند؟

مادر مجید توکلی نسبت به وضعیت خطرناک این دانشجوی زندانی که در سلول انفرادی اعتصاب غذا کرده است ابراز نگرانی کرد و گفت: پسر من نه هنرمند است و نه سیاستمدار، دنیا او را نمی شناسد که برای اعتصاب او گریه کند، گریه های ما را هم که کسی نمی بیند. فکر نمی کنم هیچ سیاستمداری هم خبر اعتصاب او را شنیده باشد. اعتصاب غذای مجید مادر این دانشجوی زندانی در گفتگو با جرس، یادآورشد: مجید توکلی را بنا به دلایل نامعلومی به سلول انفرادی منتقل کرده اند و مجید هم در اعتراض به این اقدام اعتصاب غذا کرده است، پسرم مقاوم است اما من یک مادر هستم ، در برابر رنجی که پسرم می کشد مقاومتی ندارم، کاری هم از دستم بر نمی آید جز آنکه به مسوولان بگویم، این رسمش نیست که با دست خودمان تیشه به ریشه جوانان این کشور بزنیم و آنها را نسبت به همه چیز بدبین کنیم. هیچ کس صدایش را نمی شنود؟ وی در خصوص اینکه اخیرا صدای اعتراض و اعتصاب غذای جعفر پناهی و محمد نوری زاد به گوش دادستان تهران و دینا هم رسیده است، می گوید: پسر من یک دانشجوی معمولی است که ظاهرا نه هیچ سیاستمداری دلش می خواهد صدای بیمار پسرم را به گوش آقای دادستان برساند و نه خود دستگاه قضایی صدای یک مادر را می شنود که ماه ها چشم انتظاری کشیدم و کلمه ای به رسانه ها نگفتم، اما دیگر چاره نمی بینم که از مردم مدد بخواهم تا به داد ما برسند. هنر مجید مادر این زندانی سیاسی ادامه داد: مجید توکلی هنرمند نیست اما همه هنرش این بود چون حرف خلاف قانونی نزده بود پای حرف هایش ایستاد. حالا هم دارد تاوان همین ایستادگی اش را پس می دهد. وی گفت از دیروز که از زندان مطلع شدیم مجید در اعتصاب غذا است، دنیا برایم تیره و تار شده است.از صبح که بیدار شده ام لب به غذا نزده ام، من هم اینجا در خانه دورافتاده خودم اعتصاب غذا کرده ام. عدالت شان کجاست؟ مادر مجید توکلی که تا کنون نزدیک به پنج ماه است موفق به دیدار با فرزند خود در زندان نشده است، در پاسخ به پرسشی در خصوص دیدار سه کوهنورد آمریکایی زندانی در اوین با مادران شان، گفت: خبر را از رادیو شنیدم. دلم نمی خواهد هیچ مادری در هیچ جای دنیا از فرزندش دور باشد. خوشحالی مادران آمریکایی، خوشحالی من هم هست اما دلم به درد می آید وقتی می بینم به مادران آمریکایی اجازه می دهند با فرزندان خود در یک هتل دیدار کنند، اما همین حق را از مادران ایرانی محروم می کنند. کسانی که مادران آمریکایی را خوشحال کرده اند،عدالت شان کجاست که به مادران ایرانی هم نظری کنند. بیماری ریه مجید وی از بیماری ریه مجید توکلی ابراز نگرانی کرد و گفت: اعتصاب غذای خشک و نرسیدن آب به بدن برای کسی که بیماری ریه دارد، خطرناک است و بیمار را دچار حمله های عصبی شدید می کند، مجید برای بیماری خود به درمانگاه اوین رفته است و پزشکام اوین بهتر از هرکسی می دانند که حال مجید مساعد نیست. فقط کروبی تماس گرفت وی با اشاره به تماس تلفنی شیخ مهدی کروبی گفت: تنها کسی که تماس گرفته است و به یک مادر دلداری داده است، آقای کروبی بود و امیدوارم به زودی شاهد باشیم که دیگران هم به داد ما برسند و نگذارند آه یک مادر دامن شان را بگیرد. سلامتی اش را برگردانید مادر مجید توکلی درپایان در حالی که قادر به ادامه گفتگو نبود با صدایی شکسته خطاب به مسوولان دستگاه قضایی گفت: تا دیروز التماس می کردم فرزندم را آزاد کنید، جوابم را گرفتم، به جای آزادی ، سلول انفرادی را نصیب یک دانشجوی بی پناه کرده اید چون می دانید مجید نه پشتوانه سیاسی دارد و نه پشتوانه بین المللی که صدای اعتراض و اعتصاب غذای او را در دنیا فریاد بزنند، خواهشمندم فرزندم را به همان زندان برگردانید، کاری کنید حداقل اعتصاب عذایش را بشکند. حالا که از عدالت شما سهمی به مادران ایرانی نمی رسد، من هم آزادی پسرم را از شما نمی خواهم، سلامتی اش را به ما برگردانید.

استمدادنامه فرزندان خانم آشتیانی، متهم محکوم به سنگسار

نگذارید مادرمان را سنگسار کنند امروز دست ياري به سوي همه مردم دنيا دراز ميکنيم. پنج سال است که بدون مهر مادري و با ترس و وحشت زندگي ميکنيم. آيا دنيا آنچنان ظالم است که ميتواند اين فاجعه را ببيند و راحت از آن عبور کند ؟ما فرزندان سکينه محمدي آشتياني هستيم. فريده و سجاد محمدي آشتياني. از سنين نوجواني با اين درد آشنا شديم که مادرمان در زندان است و ما منتظر يک فاجعه نشسته ايم. راستش کلمه سنگسار٬ به خودي خود چنان ترسناک است که ما سعي ميکنيم هيچگاه از آن استفاده نکنيم. ما ميگوييم٬ مادرمان در خطر است٬ مادرمان ممکنست کشته شود و مادرمان از همه انتظار دارد کمکش کنند. امروز که تقريبا همه راهها به بن بست رسيده و وکيل مادرمان ميگويد وضع مادر ما خطرناک است٬ به شما متوسل ميشويم. به مردم دنيا متوسل ميشويم٬ فرق نميکند رنگ پوستشان چيست و يا در کدام کشور و شهر زندگي ميکنند٬ به شما مردم ايران٬ به همه کسانيکه درد و زخم اينرا چشيده اند که کشته شدن يک عزيز خانواده چقدر وحشتناک است٬ متوسل ميشويم. کمک کنيد مادر ما به خانه برگردد! ما به ويژه دست ياري بسوي ايرانيان در همه جاي دنيا دراز ميکنيم. کمک کنيد اين کابوس متحقق نشود. کمک کنيد مادر ما نجات پيدا کند. واقعا توضيح دادن لحظه ها و ثانيه هاي زندگي ما بسيار سخت است. کلمات در مقابل اين وحشت ٬ گويايي خود را از دست ميدهند… کمک کنيد مادر ما نجات يابد. نامه بنويسيد و از مقامات بخواهيد او را آزاد کنند. بگوييد که او هيچ شاکي خصوصي ندارد و کاري نکرده است. مادر ما نبايد کشته شود. آيا اين حرف را کسي هست بشنود و به ياري ما بشتابد. فريده و سجاد فرزندان سکينه محمدي آشتياني نوشته شده در jahanezanan

نامه آيت الله بروجردي در تير ماه 1389

جدایی دیانت از سیاست
سلام ِ سوخته سينگان اوين بر خالقي که جز زيبايي و لطافت و مهرورزي نيافريد. درود بر پيامبراني که ماموريتي غير از اعلام عشق و محبت و صميميت نداشتند. ادب به ايران زمين عزيز که شاهد سخت ترين تبعيض ها، ظلم ها و جنايات بي نظير است. احترام به تاريخ معاصر که ضابط بي اعتباري ها، بي حرمتي ها و بي آبروئي هاي تحميلي شريعتمداران آدمخوار به ساحت مقدس ربوبي است. به راستي که اديان و مذاهب توحيدي را خالي از تصرف و تبصره دنيا طلبان دين فروش مي يابيد كه هرگز کامتان با فشارها و تهديدها و شکنجه هاي روحي و جسمي، تلخ نمي گردد . حتي وعده جهنم و عذابش نيز در سايه شفاعت کريمانه ايزدي، مبدل به بهشت مي شود. در قصص انبيا، اقيانوس رأفت و نوازش معبودمان مشاهده مي شود که چسان بندگان را در آغوش کرامت و رفاقت، نوازش مي کند. آنگاه که ديانت با سياست آميخته مي شود، فرصتهاي نيرنگ و فريب و جنايت، پديدار و خداي پاکي ها، خوبي ها و شادي ها، تبديل به غول آزار، اذيت و خشونت مي گردد و آهنگ غم انگيز « يخرجون الناس من دين الله افواجا » بر بستر تقويم زمان نواخته مي شود. اي کاش مرده بوديم و چنين ايام اسفناک و رقت باري را نمي ديديم. ديني که رهبرش با پيروان ساير اديان در صداقت و دوستي بود تا جائيکه به عيادت يهودي مجاور منزلش مي رفت ! پيامبري كه قاتل عموي خود را که پشتوانه اش بود و سپاهش را قوت مي داد، بخشيد و در فتح مکه، شعارش (( اليوم يوم المَرحَمَه )) بود و در حاليكه اهل آن شهر بارها در جنگها از اقوام و يارانش کشته بودند ولي همه را نسيم عطوفت داد و خانه پيشواي مشرکين حجاز را مأمن کفار کرد و ابوسفيان را آزادي و استقلال و اختيار داد تا همه گونه توطئه و تخريبي را ادامه دهد ! آئيني که مقتدايش در منبر از حضار مي خواست تا او را عفو کنند و چنانچه ناخواسته به آنها ستم کرده، قصاص نمايند! حالا چطور بپذيريم که اين اسلام، ميرغضب شده و پوست از سر طرفداران خويش مي کند و خفقان را به گونه اي گسترده تا جائي که هر کس به عوامل دست چندم دين دولتي هم اعتراض کند به عقوبتي وحشتناک مي رسد ؟! من بارها از زعما و تئوريسين هاي مذهب سياسي خواسته ام در يک مناظره زنده تلويزيوني مستندات خود را ارائه دهند و ما نيز براهين روشن و ادله قاطع خويش را عرضه داريم تا دنيا بهتر قضاوت کند و خداي غفورمان از جايگاه اتهام اين سي و يک ساله خارج گردد. آري؛ التقاط جمهوريت با اسلاميت، يک ايده نفساني و شهواني بوده و اين پديده مادي و دنيوي، هميشه به استحاله عمومي معاصرين منجر شده است . همانطوريکه در سرگذشت بني اميه و بني عباس، طيف عظيمي از مسلمين به کفر و يا ساير اديان گرويدند و امروز نيز اگر سرنيزه استبداد ديني از کشور کنار برود خواهيد ديد که ثمره آميختن ظالمانه ديانت با سياست، جز تخليه کامل ميهن از خداپرستي و معنويت نبوده است. سيد حسين کاظميني بروجردي

زنی را می شناسم من - شعری زیبا از سیمین بهبهانی

تایید سه سال حبس برای ابوالفضل قاسمی، بازداشتی روز عاشورا

حکم سه سال حبس تعزیری ابوالفضل قاسمی از بازداشتی های روز عاشورا تایید شد. 
به گزارش خبرگزاری ها، ابولفضل قاسمی که فوق لیسانس خود را در رشته حقوق عمومی از دانشگاه علامه گرفته و در حال حاضر کاآرموز وکالت است، ظهر عاشورا در میدان انقلاب دستگیر و به زندان اوین منتقل می شود. چندی پیش قاضی مقیسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب او را به جرم فعالیت تبلیغی علیه نظام،تبانی و اجتماع به قصد برهم زدن امنیت ملی و توهین به رهبری به تحمل سه سال حبس محکوم کرد و پرونده اش در مرحله تجدید نظر در شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب تایید شد. هم اکنون ابوالفضل قاسمی در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد.

آزادی موقت عمادالدین باقی به علت مشکلات جسمی

کار کردن دو عضو یک خانواده ممنوع!

عضو كمیسیون حقوقی مجلس: وقتی زن سر كار می‌رود، خرج اضافی به وجود می‌آید شهرزادنیوز: موسی قربانی، عضو کمیسیون حقوقی و قضائی مجلس، با ارائه‌ی یک راه حل بدیع برای مشکل بیکاری خواهان وضع قانونی شد که اشتغال دو نفر از یک خانواده را ممنوع کند. به گفته ی وی در برخی از خانواده‌ها زن، مرد و فرزندان کار می کنند و در خانواده های دیگر همه بیکارند و اگر از هر خانواده تنها یک نفر سر کار برود، مشکل بیکاری در ایران حل می شود. قربانی در پاسخ این پرسش خبرنگار ایلنا که: اگر فقط یكی سر كار برود چرخ زندگی نمی‌چرخد، گفت: “اتفاقا خیلی خوب چرخ زندگی می‌چرخد، این تصور شما اشتباه است. اتفاقا وقتی زن سر كار می‌رود، خرج اضافی به وجود می‌آید. وقتی زن سر كار می‌رود، آن وقت باید كلی پول كودكستان بدهند برای بچه خانواده. باید غذای آماده بخورند، كه این خودش كلی خرج دارد.” وی سپس به الگوی عربستان سعودی اشاره کرد و افزود: “من چند وقت پیش رفته بودم مكه. وقتی به عربستان می‌روید یك كارمند زن نمی‌بینید. اگر فقط همین مساله را در ایران عملیاتی كنیم، بسیاری از مشكلات حل می‌شود.”

تقاضای بخشش رد شد /سكينه محمدي در آستانه مرگ با سنگ

زني ديگر در آستانه مرگ با سنگ است يا به عبارتي آشنا تر در انتظار تاييد يا لغو حكم مجازات رجم يا همان سنگسار. سكينه محمدي آشتياني در سال 85 به جرم قتل همسرش مورد بازجويي قرار گرفت كه حاصل اين بازجويي ها اعتراف سكينه به داشتن ارتباط نامشروع با دو قاتل همسرش شد. او در اردبيهشت ماه 1385 در شعبه 101 دادگاه جزايي اسكو در استان آذربايجان شرقي به اتهام ارتباط نامشروع با آقايان ناصر و سيد علي به 99 ضربه شلاق محكوم شد و بعد از انجام مجازات آزاد گرديد اما درست پس ازگذشت 4 ماه شعبه 6 دادگاه كيفري آذربايجان شرقي او را به اتهام زناي محصنه محكوم به سنگسار كرد. در اين چند سال دو بار سكينه درخواست عفو و بخشش داده اما هر دو بار كمیسيون عفو و بخشش استان آذربايجان شرقي آن را مردود اعلام كرده است. هفته گذشته خبر احتمال سنگسار سكينه محمدي درسايت ها پخش شد و يكبار ديگر افكار عمومي را نسبت به مرگ با سنگ حساس كرد. در حال حاضر پرونده این زن جوان در اجراي احكام دادگستري تبريز است و هر لحظه امكان دارد حكم سنگسار او اجرا شود؛ همان طور كه حكم سنگسار خيلي های ديگر از جمله جعفركياني در ميان بهت عمومی اجرا شد. حکم قضات متعصب اين پرونده نيز مانند ديگر پرونده هاي سنگسار داراي ايرادت فاحشي است. ازجمله آنكه دو نفر از پنج نفر مستشار شعبه ششم دادگاه کیفری استان به نام های کاظمی و حمدالهی عقیده بر برائت سکینه داشته اند. محمد مصطفايي، وكيل اين پرونده در گفتگو با روز مي گويد: "وقتي دو يا حتي يك نفر از مستشاران دادگاه كيفري استان نظر برعدم تاييد جرم ندارند و در مدارك موجود شك و شبهي مي بيينند نبايد متهم به مرگ محكوم شود. بايد براي ارزش جان آدم بيشتر از اينها تامل كرد و نبايد به راحتي جان آدم را با چنين مرگي گرفت." مصطفايي با اشاره به آنكه دو بار سكينه درخواست عفو وبخشش داده و هر دوبار مورد قبول واقع نشده افزود: "به نظرم برخي قضات شهرهاي كشور داراي تعصبات خاصي هستند، تعصباتي كه نقشی جدي در سرنوشت پرونده ها بازي مي كند. تعصبات قضات از قتلي كه اتفاق افتاده از يك طرف و داشتن ارتباط نامشروع سكينه با قاتلان همسرش از سوي ديگر آن ها را متعصب كرده و نمي گذار د كه داوري درستي داشته باشند. سكينه به دليل رابطه نامشروع به 99 ضربه شلاق محكوم مي شود و مجازاتش را هم مي كشد اما چرا وقتي چند ماه از مختومه شدن پرونده مي گذرد دوباره به اتهام زناي محصنه محكوم مي شود؟ مگر اولين شعبه دادگاه از مجازات رابطه نامشروع خبر نداشته است؟" به دنبال چهار شاهد عادل ! سكينه محمدي در حالی در انتظارسنگسار زندگيش را در زندان تبريز مي گذراند، كه بيرون از زندان هيچ شاكي خصوصي ندارد و دو فرزندش نيز حكم به برائت مادر داد ه اند. او نيز مانند خيلي از زنهاي ديگر محكوم به سنگسار در بازجويي ها به زنا اقرار كرده، اما جلوي قاضي اقرارش را پس گرفته و اعلام كرده در شرايط خاص بازجويي مجبور به اقرار شده است. آسيه اميني، روزنامه نگار ي كه در زمينه تحقيق و نوشتن گزارش سنگسار در سال هاي اخير فعال بوده است در گفتگو با روز مي گويد:‌ "مهمترين سئوال درباره تمام پرونده ها ي سنگسار از جمله پرونده سكينه اين است كه با چه ادله اي مي توان اتهام زنا در دادگاه را ثابت كرد؟ براساس قانون مجازات اسلامی، نياز به چهار شاهد عادل است که خود صحنه وقوع عمل را از نزدیک و به صورت کامل مشاهده کرده باشند. یا اینکه شخص خودش چهاربار و به صورت خودخواسته به این عمل اعتراف کند. حالا چطور اين چهار شاهد پيدا مي شوند؟ خود اين قانون، که ریشه در منابع شرعی دارد، آيا گواه اين نيست كه شرع مي خواسته به نوعي راه اثبات اين جرم بسته شود؟ در حالی که اگر دقت كنيم حكم هايی كه داده مي شود، همگي براساس منابع فقهي مجاز كننده است و نه منع كننده." آسيه اميني با اشاره به اينكه هيچگاه نمي توان چهار شاهد عادل را همان طور كه فقه توضيح داده پيدا كرد می افزاید: "اين ايراد همچنان بر دادگاه ها وارد است و دادگاه ها نيز فقط با علم قاضي پيش مي روند در حاليكه خيلي از حقوقدانان معتقدند علم قاضي دليلي براي اثبات عمل زنا نيست. همچنين اقرار متهماني كه من درباره شان تحقيق كردم همگي تحت فشار در زندان ها انجام گرفته است كه به اين شكل از وجاهت قانونيش كاسته مي شود." عملكرد بي تاثير نمايندگان مجلس هشتم سكينه محمدي در راس ليست محکومان به سنگسار است، اما زنان ومردان ديگري محكوم به سنگسار در شهرهاي مختلف ايران به اميد تغيير در حكم وقانون مجازات روزگار مي گذرانند. در ميان بحبوحه اعتراض هاي بين المللي به سنگساردر ايران، تنها اقدام انجام گرفته حركت نمايندگان مجلس هشتم است كه از پيش نويس لايحه مجازات اسلامي ماده سنگسار را حذف كرده اند. حالا سئوال اين است كه آیا حذف اين ماده مي تواند در خاموش كردن سنگسارها موثر باشد؟ آسيه اميني اما نظر مخالفي دارد ومي گويد:‌ "هيچ تاثيري نخواهد داشت چون طبق ماده 43 قانون اساسي در مواردي كه قاضي هيچ منابع قانوني براي داوري ندارد مي تواند به استناد منابع فقهي حكم بدهد. بنابراين حذف اين قانون هيچ اتفاق خاصي را به دنبال نخواهد داشت. نمايندگان مجلس در واقع باحذف اين قانون از خودشان دربرابر نگاه بين المللي رفع تكليف كرده اند بدون آنكه كمكي براي تغيير شرايط چنين مجازات هاي كرده باشند. دليلش هم گفتگو هاي خود نمايندگان بعد از حذف سنگسار در لايحه است. آنها گفتند: حدود الهي قابل حذف نيستند ازجمله حد رجم اما چون چنين حكمي بسيار نادر است و بار بين اللمللي سياسي آن بسيار بالا است ما ترجيح مي دهيم اين ماده حذف شود." اين فعال حقوق زنان با اشاره به اينكه عملكرد نمايندگان مجلس، مسئله را حل نكرده بلكه فقط صورت مسئله راپاك كرده مي گويد:‌ "هيچ گام مثبتي هنوز برداشته نشده.سكينه و زنان ديگر در ترس قطعي شدن حكم خود روزگار مي گذرانند و همواره خطر اجراي آن وجود دارد. حذف اين قانون از لايحه مجازات اسلامي حتي بعد از تاييد در صحن علني مجلس هم قابل اكتفا و اجرا نيست. يعني اصلا هيچ است. فقط بعد از آن مي تواند دولت بگويد كه ما چنين قانوني نداريم اما سنگسارمثلا با شاكي خصوصي انجام مي گيرد." نیلوفر رستمی روز آنلاین

به یاد سالگرد اعدام سعید سلطان پور شاعر انقلاب

سعید سلطانپور چریک فدایی خلق ایران ، شاعر نویسنده نمایشنامه نویس و کارگردان انقلابی تئاتر که روز یکشنبه31 خرداد 1360 توسط جلادان رژیم جمهوری اسلامی اعدام شد.

آخرین شعر سعید قبل از اعدام: (جهان کمونیست ها)

گلوله ای در دهان

گلوله ای در چشم

در تکه های یخ

در سرد خانه پزشک قانونی

در شعله ی منجمد خون می تابد

شعله ای در دهان

شعله ای در چشم

در میتینگ هفدهم بهمن

در انبوه هواداران و مردم

در میان پلاکاردها

و شعارها

در گردش تفنگداران جمهوری و گله های پاسدار و اوباش

در قرق چماق و زنجیر و نارنجک

در صدای شلیک های ترس و

دشنام های جنون

.................

در میان پلاکاردها

انقلاب

با پیشانی شکسته و خوچکان می خواند

با صدای درخشان جهان

و رودخانه ها

و رفیقان جهان

جهان کمونیست را می سرایند و

می سرایند با دسته گل هایی از خون بر فراز میتینگ تاریخ

مافی نژاد از تاثیرات بسیار مخرب پارازیت می گوید

استاد الكترونيك دانشگاه فردوسي مشهد با بيان اين كه در خصوص آثار منفي انتشار امواج بر سلامت انسانها تحقيقات چنداني در كشور انجام نشده است، هشدار داد: در صورتي كه شدت امواج الكترومغناطيسي از حد مشخصي بيشتر باشد مي‌تواند بر هر نوع موجود زنده تاثيرات ناگوار داشته باشد. دکتر خليل مافي نژاد در گفت‌وگو ايسنا، منطقه خراسان، در خصوص تاثيرات امواج الكترومغناطيس از قبيل امواج تلفن همراه، دكل‌هاي مخابراتي و ... اظهار داشت: حداكثر توان تشعشع سيستم هاي ماهواره‌يي و تلفن‌هاي همراه در حدي نيست كه خطر آفرين باشد اما شدت امواجي که براي کور کردن ايستگاه‌هاي ماهواره‌اي ارسال مي‌شود خصوصا امواجي که از ايستگاه هاي زميني به صورت مستقيم پخش مي شود مي تواند ضايعات ناگواري را براي موجودات زنده داشته باشد. وي افزود: امواج الكترومغناطيسي که براي كور كردن كانال‌هاي ماهواره استفاده مي شود خسارت بالايي بر روي همه موجودات زنده دارد زيرا اين امواج به بدن انسان نفوذ مي کند اما از فلزات عبور نمي کند و مانند كانون‌هاي پر از انرژي باعث آسيب‌هاي كلي و جزئي به موجودات مي شود. اين امواج مي تواند سرطان زا بوده يا عامل بيماري هاي ناشناخته ديگري باشد. عضو هيات علمي دانشگاه فردوسي مشهد افزود: هر چه مدت تشعشع اين امواج طولاني تر باشد مي توان اثرات آن را در دراز مدت در كودكان، زنان باردار و بيماران عصبي و افراد مسن ديد و امواج الکترومغناطيس مي‌تواند تاثير در امراضي از قبيل سرطان، سردرد و احساس ضعف و ... داشته باشد. وي در ادامه با اشاره به نصب دکل هاي مخابراتي در خيابان ها خاطر نشان كرد: اين دكل ها به احتمال زياد تاثيري در صدمه زدن به سلامت انسان‌ها ندارد و تمام اين دكل‌ها مطابق با استانداردهاي موجود درعلم الكترونيك است اما نمي‌توان به طور كل اين مساله را عاملي بي تاثير دانست. مافي نژاد با بيان اينکه توان آنتن‌هاي گوشي موبايل کم است، گفت: هنوز به طور کلي تاثير منفي امواج منتشر شده از تلفن همراه بر روي سلامت انسان اثبات نشده است. وي در پاسخ به اينکه آيا صحبت كردن با تلفن همراه به مدت طولاني تاثير منفي بر سلامت فرد دارد، بيان داشت: شدت آنتن‌هاي موبايل در طولاني مدت مي تواند ضايعاتي ايجاد کند ولي هنوز اثبات نشده است. مافي نژاد با تاکيد بر تعامل مسوولان با متخصصان امواج گفت: اميدوارم مسوولان مربوطه توجه کافي به خسارت ناشي انساني از امواج تشعشعي داشته باشند و با متخصصان امواج و مخابرات ارتباط برقرار کنند.

افشا شد: طرحی به نام 1414 سپاه برای تشکیل حکومت اسلامی

سپاه به دنبال پیدا سازی طرحی با نام 1414 است که این طرح حاوی برنامه استراتژیک 17 ساله برای برپایی حکومت اسلامی در ایران است. نام 1414 همان سال به ثمر رسیدن و اجرای طرح است که از آبان 86 آغاز شده است. این طرح با هماهنگی سه جانبه (دفتر رهبری و بویژه مجتبی خامنه ای / سپاه پاسداران /وزارت آموزش و پرورش) شروع شده است. دفتر استرتژیهای راهبردی سپاه در تابستان 86 بطور رسمی به دفتر خامنه ای اعلام نمود که برای پیاده سازی این روند حتما باید احمدی نژاد در دور بعدی انتخاب شود. در این نامه ذکر شده است که باید فرهنگ حکمیت و اخلاق اسلامی را از مدارس شروع و دانش آموزان را برای میان مدت و بلند مدت از نظر ذهنی و فکری آماده ساخت. اولین گام برای این موضوع همکاری با آموزش و پرورش برای استقرار روحانیت و وارد نمودن احادیث و آموزه های ولایی به مطالعات دانش آموزان و رشد این طیف سنی با این آموزه ها می باشد. در ادامه خاطر نشان میکند که جوانان کنونی جامعه با وارد شدن به حوزه اشتغال تا سال 1414 به سنین میانسالی رسیده و کودکانی که در مدارس امروز هستند در جهت اهداف حمایتی حکومت اسلامی خود مانعی بزرگ برای هرگونه ناثوابیهای اجتماعی آینده خواهند بود. از این رو سپاه با مشاوره ؛حسن عباسی ؛ طرحی را برای اجرا به آموزش و پرورش ارائه داده است که اولین گام آن همان حذف نام پادشاهان و ورود روحانیت به مدارس بوده است. در گام بعدی کهباید اجرا شود همراه با تغییرات در قانون اساسی خواهد بود . این تغییرات ریاست جمهوری یک مقام تشریفاتی محض خواهد بود (به عنوان هماهنگ کننده ) و تمامیه وزرا به عنوان اجرا کننده مستقیما زیر نظر رهبر قرار گرفته و فرمایشات رهبری را جاری و ساری میداردند. سپاه 2 نفر را در صورت برکناری و یا پایان ریاست جمهوری احمدی نژاد مطرح نموده است : صفار هرندی / وحیدی (وزیر دفاع) در یکی از ملحقات گفته شده است که در راه رسیدن به این مطلوب موارد ذیل را باید فراهم نمود : 1- ایجاد بستر ای تی ملی در جهت ثبت : دارایهای منقول و غیر منقول افراد در جهت پرداخت خمس و ذکات به صورت غیر حضوری { افراد / وسایل نقلیه موتوری / منازل / مشاغل } 2- ایجاد شبکه اطلاع رسانی و دسترسی به اطلاعات داخلی مثل شبکه اینترنت ملی Old Catch - سیستمهای ناوبری / موقعیت یابی ملی 3- جلوگیری از ناتوی فرهنگی به صورت صددرصدی و ایجاد بستر لازم برای استفاده اشخاص از رسانه های داخلی و ممانعت از پوش خبری رسانهای دروغ پراکن خارجی مثل صدای آمریکا و بی بی سی و نظایر آن

پ.ن : منتظر سند و مدرک تایید کننده برای این مطلب افشا شده هستیم.

عکس بسیجی ای که به سوی مبارزین سنگ پرتاب می کرد

آن روز سنگ و گلوله از آسمان می بارید ، و خون هموطنانمان لاله ها و آسفالت سخت خیابان ها را سیراب می کردند.

شعر شمع شعری به یاد جاوید نام ندا و تمام جانباختگان راه آزادی


به یاد جاوید نام ندا و تمام جان باختگان راه آزادی
 شمع تمام لحظه های من در این آوار بی پایانِ این دورانِ سر در گم، حضور شمعِ کم جانی ست که مانده در هجوم وحشی و بی تابِ بادی سرد، که چون شلاق می کوبد دمادم بر وجودِ من...

بدون پشت و پشتیبان، بدون سرپناهی امن، می سوزم در این تنهایی شب های تو در تو و هر روز از سر نو می رسم تا مرزِ تلخِ مرگ و خاموشی از این بیداد و رقص سایه هایی منتشر آغاز می گردد، برای قتل این سوسو؛ ولی من ایستاده ام بدون وحشت از جنگی که پابرجاست... امیدی گرم درون قلب من پیداست و تا یک آن، صدا و حمله ی این باد می خوابد، دوباره شعله ام از نقطه ای کمرنگ و رو به سوگ و نابودی، حریقی سرخ می سازد، برای بودن و ماندن... برای شعله های نور افشاندن... 
 پویان م.

اطلاعیه گروهک جندالله پیرامون اعدام عبدالمالک ریگی



متن زیر تنها جهت اطلاع رسانی در این وبلاگ منتشر می شود.

اطلاعیه به شرح زیر است:
اطلاعیه جنبش مقاومت جندالله برای شهادت سرور مجاهدان و رهبر انقلابی امیر عبدالمالک( رحمة الله علیه)
بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون
ما از آن الله هستیم و به سوی او بازمی گردیم.
باری دیگر دستان جنایت پیشه و خونریز ولایت فقیه از آستین در آمد و فرزندی مومن و مجاهد و مبارز و مقاوم از دیار مظلومان و ستمدیدگان که هیچ هدفی جز عزت و آزادی مردم خود و خوشنودی پروردگارش نداشت را به شهادت رساند البته آنگونه که رژیم اعلام کرده نیست بلکه رهبر مقاومت زیر شکنجه های رژیم ولایت سفیه جان به جان آفرین تسلیم نمود و رژیم از ترس رسوائی اعلام کردند که رهبر مقاومت را اعدام کرده اند. آری پیشوای مجاهدان و سرور مبارزان و عاشق مرگ در راه حق امیر عبدالمالک بلوچ بامداد امروز به آرزوی دیرینه خود رسید و همانگونه که بارها می گفت مرگ با عزت بهتر از زندگی پر خفت و ذلت ؛ مرگ با عزت را بر زندگی پر ذلت و خفت برگزید و به سوی بهشت برین و نعمتهای الهی شتافت.
امیر عبدالمالک در سال 1361 در شهر زاهدان چشم در این جهان گشود و در از آغاز کودکی عاشق شهادت در راه حق بود و هنگامیکه در کلاس دوم دبستان درس می خواند برای نیل شهادت به سوی میدان حرکت کرد و موفق نشد و باز در دوازده سالگی عازم میدان نبرد علیه رژیم ولایت سفیه شد و مدتی در سازمان مولا بخش درخشان بود و در عمر نوزده سالگی فعالیت مستقل را آغاز نمود و جنبش جندالله را پایه گذاری نمود و بالاخره امروز پس سالها انتظار به بزرگترین آرزوی خود (شهادت) رسید و به دیدار الله تعالی شتافت.
الله تعالی می فرماید:من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر جنبش مقاومت از این جهت شهادت وی را مبارک دانسته و از سوئی این شهادت را ضایعه ای بزرگ برای امت اسلامی و جامعه اهلسنت و ملت بلوچ دانسته و شهادت وی را به همگان بویژه نزدیکان و دوستان و فدائیانش و خانوده محترم خصوصا به مادر شهداء و مجاهدین مادر عزیز امیر عبدالمالک و به برادران مجاهد رهبر جناب مولوی عبدالرئوف ریگی و حاجی عبدالغنی ریگی و عبدالستار ریگی تسلیت گفته و برای همه از پروردگار صبر و شکیبائی می طلبیم.
همچنین جنبش مقاومت شهادت امیر عزیز را محضر رهبر جدید جنبش حاجی محمد ظاهر بلوچ تسلیت می گوید و برای ایشان از درگاه ایزد منان طول عمر و توفیق می طلبد. بی شک دستگیری و شهادت رهبر مقاومت جانکاه ترین حادثه تاریخ بلوچستان و اهلسنت ایران می باشد که دل همه مسلمانان را به درد آورد و نفرت و عداوت بیشتر رژیم جهل و جور و فساد را در دلها ایجاد نمود اما از سوئی این آزمایش بزرگ الهی جامعه اهلسنت و ملت ستمدیده بلوچ را برای نبردی جدید و بزرگ آماده نمود که نبرد و جنگ در راه و جدید به مراتب سنگین تر و شدید تر از گذشته خواهد بود و این قربانی بزرگ ملت را آماده هر گونه فداکاری نمود. جنبش مقاومت جندالله باری دیگر و با تجدید عهد و پیمان با رهبر جدید حاجی محمد ظاهر بلوچ اعلام می کند با قدرت و ایمان به راه جهاد و مبارزه علیه ظلم و بیعدالتی ادامه خواهد داد و در این راستا لحظه ای هم درنگ نخواهد کرد و صفویان متجاوز و جنایتکار به سزای اعمال غیر انسانی و جنایات وحشیانه خود خواهند رسید و دیگر نبرد مثل گذشته نخواهد بود بلکه در مرحله ای جدید و با تاکتیکهای جدید خواهد بود و فرزندان ایمان و حماسه با تکیه بر خدا رژیم ترسو و بزدل ولایت سفیه را شکست خواهند داد.
عبدالمالک یک جنبش است و جنبش با اعدام از بین نمی رود و عبدالمالک یک تفکر و اندیشه است و اندیشه و تفکر با اعدام نابود نمی شود و تاریخ ثابت خواهد کرد که عبدالمالکها رژیم را نابود خواهند و پیروزی و عزت خود را جشن خواهند گرفت. امروز اندیشه و تفکر عبدالمالک بلوچستان را در نوردیده است و اگر چه او جانش را فدای آرمان کرد اما آرمانش تبدیل به آرمان ملیونها انسان شده است و این آرمان عزت طلبی و آزاده خواهی دمار از روزگار رژیم ولایت جهل و جورد درخواهد آورد. جنبش مقاومت از همه مسلمانان جهان و جامعه اهلسنت و مردم مظلوم بلوچستان می خواهد که برای علو درجات رهبر بزرگوار دعاء کنند و همچنین برای پیروزی و کامیابی فرزندان مجاهد خود که در حال نبرد با ظالمان و ستمگران هستند دعاء کنند.

نصر من الله و فتح قریب جنبش مقاومت جندالله


عبدالمالک ریگی اعدام شد

صبح امروز عبدالمجید ریگی ملقب به عبدالمالک ریگی در حضور خانواده هایی که نزدیکانشان به دست ریگی به قتل رسیده بودند ، اعدام شد.
فیلم اظهارات وی قبل از اعدام در زندان:

آیا میلاد ابراهیمیان آزاد شده است؟

سه ماه پیش میلاد ابراهیمیان توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی اش بازداشت شده و به اوین منتقل گردید.

چند روز پیش خبری مبنی بر آزادی وب در سایت گزارشگران حقوق بشر منتشر گردید. اما همچنان خبری از او در دست نیست. این خبر هنوز مورد تایید بسیاری از خبررسانی ها قرار نگرفته و حتی دوستان نزدیک وب نیز از او کاملاً بی خبر هستند.

سایت گزارشگران حقوق بشر:

http://rhairan.in/prisoners/?p=1611

از کسانی که به نحوی می توانند اطلاعی از او بدست آوردند خواهشمندم این خبر را تایید تا تکذیب کنند.

احتمال حکم اعدام برای سه همجنسگرای ایرانی

سازمان دگرباشان ایرانی( IRQR) به تازگی اخباری دریافت کرده است که حاکی از احتمال حکم اعدام برای 3 همجنسگرا و قتل یک دوجنس گرا در شهر ساری است . یکی از اعضای این سازمان اینگونه گزارش می دهد:

رضا، 23 ساله و علیرضا، 28 ساله با هم دوست پسر بودند و در یک آپارتمان اجاره ای کوچک در شهر ساری زندگی می کردند. علیرضا در دفتر معاملات املاکی پدرش کار می کرد و رضا بیشتر در خانه بود زیرا معمولا توسط افراد محله مورد تمسخر و فشار قرار می گرفت. خانواده ی آنها به شدت مخالف گرایش جنسی و ارتباط آنها با هم و به خصوص زندگی مشترکشان بودند.

در ششم خرداد 1389 نیروهای امنیتی به منزل رضا و علیرضا هجوم می آورند و آنها را به اتفاق چند نفر از میهمانشان دستگیر می کنند. همچنین کامپیوتر آنها به همراه چند مدارک شخصی دیگر با هدف یافتن شواهدی دال بر گرایش جنسی آنها مصادره می شود. میهمانان بعد از گذشت چند روز و با شهادت وجود رابطه ی عاشقانه بین رضا و علیرضا آزاد می شوند. همچنین اطلاعاتی از طریق میهمانان به دست آمده است که خانواده ی رضا یا علیرضا از شکایت داشته اند.

رضا و علیرضا به دادگاه انقلاب ساری واقع در بلوار ارتش منتقل می شوند و خبر تایید شده ای از حکم آنها تا به حال به دست نیامده است اما خبرها حاکی از صدور حکم اعدام آنها دارد.

همچنین در خردادماه 1389، حمید، چهل ساله و یکی از افراد سرشناس بازار ساری پس از تماس همسرش با پلیس، به دلیل ارتباط با یک پسر هفده ساله دستگیر می شود. حمید به تحمل 74 ضربه شلاق محکوم می شود و خبرهایی نیز از صدور حکم اعدام او نیز به دست رسیده است اما متاسفانه هیچ خبری از پسر هفده ساله در دسترس نیست.

امیرحسین، 23 ساله که دوستانش او را دوجنسگرا معرفی می کردند در اواسط خرداد ماه 1389 در حالی که با دوست دخترش شام می خورد توسط نیروهای بسیج دستگیر و به پایگاه مقاومت منتقل شد و متاسفانه در اثر ضرب و شتم زیاد در همان مکان جان باخت.

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) با محکوم کردن دستگیری و شکنجه ی دگرباشان ایرانی توسط نیروهای امنیتی از دولت جمهوری اسلامی ایران می خواهد که به این گونه فشارهای اجتماعی-حقوقی و تجاوز به حقوق فردی افراد خاتمه دهد.

همچنین از سازمان های جهانی به ویژه عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر درخواست می شود که سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR) را در انجام تحقیقات تکمیلی یاری کنند.

آرشام پارسی

سازمان دگرباشان ایرانی (IRQR)

منبع: بلاگ پسر

اشک سرخ من و تو موج ها خواهد ساخت!


اشك سرخ من و تو موج‌ها خواهد ساخت
گرچه آغشته به خونيم، گرچه آلوده به درد
بغض سرخ من و تو
نغمه‌ها خواهد خواند
گرچه در باورشان نيست كه ما 
شاهد روشن فرداييم
آزاد مي‌انديشيم...
حيله‌ها خواهد سوخت... 
قصه‌ها خواهد ماند...
هموطن همراه شو

حمله قلبی و وضعیت وخیم جسمانی مسعود لواسانی، روزنامه نگار دربند


حمله قلبی و وضعیت وخیم جسمانی مسعود لواسانی، روزنامه نگار دربند
مسعود لواسانی روزنامه نگار زندانی، روز سه شنبه ۲۵ خرداد ماه، در بند ٣۵۰ زندان اوین، دچار حمله عصبی شده است. این زندانی سیاسی در پی این حمله عصبی، به بهداری اوین منتقل شده ولی علیرغم نیاز به مراقبت در بیمارستان، از انتقال وی به بیمارستان جلوگیری گردیده است.

شعر چو ایران مباشد تن من مباد از فرزند زمین

دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در، هفت آسمان ندارد
 کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
 دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد
 روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید 
زیرا دل سپاهان ، نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد

 دارا ! کجای کاری؟
دزدان سرزمینت بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد
 آییم به دادخواهی ، فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا، نوشیروان ندارد
 سرخ و سپید و سبز است، این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد
 کوآن حکیم توسی، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما، دیگر بیان ندارد
 هرگز نخواب کوروش، ای مهرآریایی 
بی نام تو، وطن نیز 
نام و نشان ندارد

این شعر به اشتباه به نام سیمین بهبهانی نوشته شده بود که متوجه شدم این شعر در اصل از یکی از هموطنان وبلاگ نویس هست که با اسم فرزند زمین وبلاگ نویسی میکنند. در هرحال شعر بسیار زیبایی هست که مورد پسند بسیاری از هموطنان قرار گرفته و از این دوست عزیز هم بابت این اشتباه عذرخواهی میکنم.
منبع:
http://farzandezamin.blogfa.com/post-9.aspx

وبلاگ شهید جاوید 2 هک شد!

وبلاگ شهید جاوید 2 توسط عوامل شناخته شده وزارت اطلاعات در آمریکا هک شده است و این وبلاگ دیگر در دست خانواده شادروان اکبر محمدی نمی باشد و خانواده محمدی هیچ گونه مسولیتی در قبال مطالبی که در آن نوشته می شود ندارد .

کردستان در چهلم جان باخته گان کرد، خاموش می شود

درحالی که بیش از 38 روز از اعدام پنج زندانی سیاسی ـ عقیدتی در زندان اوین تهران میگذرد، مقامات حکومتی تا این لحظه حاضر به استرداد جنازه اعدام شدگان به خانواده ها نشده اند.در چنین شرایطی فعالان کُرد در آستانه ی چهلم این اعدامها، به پاس احترام به شهدای 19 اردیبهشت ماه پیشنهاد کرده اند مردم کردستان در دومین حرکت مدنی خود در طول یک ماه گذشته، روز پنج شنبه ۲۶ خرداد ماه، در ساعت 10 شب به مدت پنج دقیقه لامپ های منازلشان را خاموش کنند. پیشنهادی که با حمایت مادر فرزاد کمانگر و برخی از احزاب سیاسی و گروه های مدنی کردستان روبرو شده است. همسر فرهاد وکیلی و یکی از بستگان شیرین علم هولی نیز در مصاحبه با "روز" حمایت خود را از این حرکت مدنی اعلام کردند.
5 دقیقه خاموشی
جمعی از فعالان سیاسی، مدنی و روزنامه نگاران کُرد طی بیانیه ای به پاس احترام شهدای 19 اردیبهشت و همچنین اعتراض به ادامه اعدامهای سیاسی در ایران، از مردم کردستان خواستند روز پنج شنبه 26 خرداد به مدت پنج دقیقه چراغ های منازل خود را خاموش کنند.
در این بیانیه با اشاره به خوداری مقامات حکومتی از استرداد جنازه ی اعدام شدگان به خانواده های داغدار و دفن پنهانی آنها در محلی نا معلوم آمده است: "مقامات جمهوری اسلامی علیرغم اعدام 5 تن از زندانیان سیاسی در 19 اردیبهشت ماه، در اقدامی ناجوانمردانه از استرداد جنازه‌ها به خانواده های داغدار خودداری و اعلام نموده اند که جنازه‌ها را در مکانی نامعلوم دفن شده اند. علیرغم اعتصاب عمومی در کردستان و اعتراض بسیار وسیع ایرانیان در سرتاسر جهان، جمهوری اسلامی کماکان به سرکوب مخالفین و پایمال کردن حقوق بشر مشغول است."
نویسندگان این بیانیه، در ادامه با طرح پیشنهاد خاموشی چراغ ها در ساعت ده شب روز 26 خرداد، از مردم کردستان خواسته اند با این اقدام خود "یاد و خاطره پنج ستاره درخشان راه آزادی در ایران" را گرامی داشته و جلوه‌ای تازه در همبستگی و اعتراض همگانی از خود به نمایش بگذارند.
در پی این بیانیه، سلطنه رضائی مادر فرزاد کمانگر، معلم کُرد و یکی از پنج زندانی اعدام شده 19 اردیبهشت، طی مصاحبه ای با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران با اشاره به خودداری مقامات حکومتی از استرداد اجساد فرزندانشان گفت: "در طی چند روز گذشته تعدادی از فعالین مدنی که به خانه مان آمدند، اعلام کردند آنان تصمیم دارند شب چهلم جاویدنامان ( پنج شنبه ساعت 10 شب ) به پاس احترام به روح پاک پنج پروانه راه آزادی و همچنین اعلام نارضایتی از اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی و درخواست توقف این جنایتها لامپ های منازلشان را به مدت 5 دقیقه خاموش می کنند، من هم پیشنهاد آن را مناسب دیدم و از این حرکت حمایت می کنم".
منبع: روز آنلاین

کلیه ام را فروختم ، دیگر چیزی برای فروش ندارم!

الف نیوز: صبا تمام بهانه زندگی مان است، هر روز و شب نفس با نفس او در كنار بسترش، خدا را نزديك و نزديك‌تر حس كرده‌ام، با هر ضربان نبضي كه زير انگشتانم، حس بودن، حس حيات را از قلب پاره تنم به من انتقال مي‌دهد و با هر ضربان دنيايي حرف را برايم بازگو مي‌كند. به گزارش خبرنگار ایسنا از شیراز، این بخشی از صحبت های پدر و مادر صبا است، دختری که در فاصله‌اي كوتاه، از حياتي طبيعي به مرحله‌اي سخت از زندگي پا گذاشت تا آزمايش سخت خانواده‌اش آغاز شود، آزمايشي براي خدايي شدن. زيبا‌ست، با آن چشم‌هايي كه ديگر فروغي ندارد، لبخندهاي كودكانه زيباترش هم مي‌كند، چه سخت است براي مادري كه ديروز در لباس مدرسه شانه بر موهاي دلبندش مي‌زد و امروز بر تخت بيماري، موهايش را گيس مي‌كند. مادر صبا، دختر نباتي، مي‌گويد: آرزوها داشتيم براي تنها فرزندمان، حالا دختركان را كه مي‌بينم، وقتي از مدرسه باز مي‌گردند يا به مدرسه مي‌روند، دلم مي‌گيرد و به خدا پناه مي‌برم، به دعا، به نيايش، به نماز و نگاهش مي‌كنم و از خود مي‌پرسم، به چه گناهي!! او مي‌گويد: اگر بيمار نشده بود، حالا بايد قبولي كلاس دوم دبستان را برايش جشن مي‌گرفتيم بايد صداي زيبايش را وقتي گنجشكك اشي مشي مي‌خواند در ميان ديوارهاي خانه مي‌شنيديم، اما امروز صداي ديوانه كننده مكش دستگاه ساكشن و صداي ريز تنفس‌هاي خش‌دارش را مي‌شنويم. مي‌گويد: دوسال است آرزوي شنيدن كلمه مادر را از زبان دختركم دارم، دو سال است چشم به چشمان بي‌فروغش مي‌دوزم و از خدا مي‌پرسم، فقط جاي دختر من در ميان اين جهان به اين بزرگي كم بود،‌او جايي را تنگ كرده بود؟ و باز به‌خودم نهيب مي‌زنم كه ناشكر نباش، لااقل حالا هست، دستانش را حس مي‌كني، وگرماي تنش را، تر و خشكش مي‌كني، گمان كن نوزاد است، بي‌پناه و نيازمند به پرستاري تو. به گزارش خبرنگار ايسنا، وقتي نامه دوستش را مي‌خوانم، سخت مي‌شود نگه‌داشتن اشك‌ها، وقتي مادرش را نگاه مي‌كنم كه چه صبور كنارش مي‌نشيند و آرام به او مي‌رسد، دلتنگ حقوق كودكان،‌ حقوق بيماران، حقوق بشر مي‌شوم. پدر صبا مي‌گويد: به همه جا رفته‌ام، وزراي بهداشت و رفاه، معاونانشان، رئيس دانشگاه پزشكي شيراز و رئيس بيمارستان نمازي، سازمان نظام پزشكي و ... اما هيچ كس نمي‌شنود، همه به‌ظاهر هم‌دردي مي‌كنند، اما در عمل، هيچ، دريغ از يك عذرخواهي. مي‌گويد: مگر مي‌شود، كودك من تا ساعت شش صبح كه مادرش كنارش بود، آرام به حرف‌هاي او گوش مي‌داد اما بعد از آنكه گاز زير تراكش تعويض شد ناآرام مي‌شود و بعد هم مادرش را به دليل اعتراض از اتاق مراقبت‌هاي ويژه بيرون مي‌كنند و ساعتي بعد هم، جسم ناتوان دخترم را كه اينگونه معصوم بي‌پناه نيازمند دست لطف ديگران شده است، به‌ما تحويل دادند، واگذارشان به خدايي كه همه چيز را مي‌داند. پدر صبا در حاليكه دستش را روي پهلوي چپش گذاشته مي‌گويد: ديگر چيزي براي فروش نداشتيم، همه زندگيمان را براي صبا هزينه كرده‌ايم، مجبور شدم كليه‌ام را بفروشم تا شايد بخش بسيار كوچكي از هزينه‌ها را تامين كنم. او كليه‌اش را به چهارميليون تومان فروخته و با رضايت مي‌گويد: اگر لازم باشد همه اندامم را خواهم فروخت اما هزينه‌هاي صبا را تازنده‌ام تامين خواهم كرد، مطمئنا گدايي پول نكرده و نمي‌كنم، اما من و صبا ايراني هستيم و در اين مملكت حقوقي داريم. مي‌گويد: اگر نتوانم حقوق خود را ثابت كرده و بگيرم، به مراجع بين‌المللي عارض خواهم شد، ما ديگر بعد از صبا چيزي براي از دست دادن نداريم، همه داشته‌هايمان همين دختر بود،‌كه امروز .... بغض امانش نمي‌دهد، راه را بر حرف‌ها مي‌بندد تا در سكوت با چشم‌هايي كه هنوز بعد از دوسال مي‌بارد، براين زخم، حرف‌ها را مي‌زند. مادر صبا مي‌گويد: قصد نداريم زحمت‌هاي هيچ فرد و گروهي را زير سووال ببريم،‌به حتم بيمارستان نمازي يكي از بهترين بيمارستان‌ها و كادر آن از بهترين‌ها هستند، اما كسانيكه در بخش ... كار مي‌كنند، خدا خيرشان بدهد، آنها را با وجدانشان به محضر خدا مي‌خوانم، بايد جواب بدهند و به‌درستي آنجا حق هيچ كس پايمال نخواهد شد. قصه صبا، قصه واقعی خانواده ای است که در این دیار، در گوشه ای از این شهر، با تقدیر شومی مقابله می کنند، تقدیری که یک آن بی احتیاطی و بی دقتی گروهی از پرستاران و پزشکان در معروف ترین بیمارستان جنوب کشور برایشان رقم زد، بی آنکه کسی خود را ذره ای مقصر بداند و حقی برای آنان قائل باشد. پله های تند و تیز ورودی خانه استیجاری صبا را بالا می روم، آرام و شمرده، خانه ای خالی از هر وسیله ای، تنها فرش ماشینی را قسطی خریده اند، همین چند روزه و تنها مبل خانه هدیه ای است تا گوشه ای را برای نشستن میهمانانی که به عیادت دخترک می آیند، پر کند. وقتي در ذهن كودك و كودكي‌هاي يك كودك را مرور مي‌كنيم، بيشتر عروسك و بازي، خنده و شادي، مدرسه و نقاشي و ضبط و ثبت تجربه‌ها را به‌خاطر مي‌آوريم. دختر يا پسري كه با شادي و بي هيچ خيالي از سرسره زندگي سر مي‌خورد، توپ غم‌هاي پدر و مادر را با شكلك‌‌ها و نازكردن‌هايش شوت مي‌كند و با خيال مادر و روياهاي پدر گرگم به هوا بازي مي‌كند، همه تصوير و تصور ما از كودكي است، اما تمام كودكي صبا اين نبود، از آن زمستان به قول پدرش، نحس كه سرش درد گرفت تا تابستاني كه ديگر نخنديد، حرف‌نزد،‌نخوابيد، گريه نكرد، زمان زيادي نبود، ماه‌هايي كه همه خاطرات آنهايي كه صبا را مي‌شناختند تلخ شد. صبا به‌واسطه يك تشخيص اشتباه زماني را از دست داد تا پزشكان متوجه تومورش شدند و كسب تجربه گروهي پزشك جوان در نبود استادشان مثل بسياري وقت‌ها كه ما خبر نمي‌شويم، زمينه اتفاقي رنج‌بار را فراهم كرد، آغاز غصه‌هاي اين قصه به تعبيري از شانتي بود كه به اشتباه در سر قرار گرفت و از عفونت بيمارستاني كه آرام آرام در تن صبا دخترك قصه‌ما نشست و چيني زندگيش را شكست هرچند تن بند خورده و رنجورش در ميان بستر آراميده اما در دل او چه مي‌گذرد؟ صبا با قريب به 20 بار تجربه اتاق عمل شايد يكي از ركورد داران دوران باشد! ركورد داري كه هر بار با رفتن به اتاق عمل بخشي از جانش فسرد و در نهايت براي آنكه اعصاب ديگراني كه نامشان را آرام جان گذاشته و جايگاه‌شان را تا مرتبه زينبي بالا برده‌ايم، مي‌خواست آسوده باشد، براي هميشه به زندگي ديگري پيوند خورد. امروز صبا در گوشه خانه خوابيده، در جايي كه ديگر پرستاران و رزيدنت‌هاي بخش مغز و اعصاب بيمارستان نمازي در آن شش ماه، از زمستان سرد 86 تا تابستان گرم 87، ديگر او را نمي‌بينند، تا يادشان باشد كه مي‌شد اين اتفاق نيفتد، مي‌شد با صداي آلارم دستگاه‌هاي اتاق مراقبت‌هاي ويژه هم در استيشن پرستاري ماند، مي‌شد به‌جاي برگزاري امتحان از همه رزيدنت‌ها در يك روز و يك ساعت و سپردن تمام بخش‌ها به يك نفر، امتحان را از گروه‌هاي كوچكتر گرفت تا هيچكدام در پيشگاه وجدان و در امتحان زندگيشان بازنده نباشند. بي‌شك صبا فردا در جايي باريك‌تر از مو بار ديگر در مقابل كساني قرار مي‌گيرد كه هوشياريشان مي‌توانست زندگي او و خانواده‌اش را از نابودي برهاند، اشتباهي كه اگرچه به عمد نبود، اما عوامل زمينه‌ساز آن همه عوامل تعمدي بودند. دل های مادر و پدر صبا اما خالی نیست، پر است، پر از غصه تنهایی هایشان، غصه تنها ماندشان در میان این ازدحام که مدام فریاد عدالت خواهی سر می دهند، قصه غصه های دخترکی است که قرار بود امید دل خانواده اش باشد، قد بکشد و بزرگ شود و زندگی کند، دخترکی که حالا زندگی اش به چند لوله پلاستیکی و مهربانی های مادرانه و پدرانه گره خورده است. میان طبقه های تخت صبا قرص و دارو و دستگاه های کمکی برای تنفس غذا خوردن، جای عروسک و کتاب های قصه را اشغال کرده است تا اسباب بازی ها به امید روزی که دستان کوچک صبا باز در آغوششان بگیرد، میان گنجه مخفی بمانند، مبادا چشم های مادر با دیدنشان، باز نمناک شود. صبا سلامم را با لبخندی کودکانه و چرخاندن سرش پاسخ می گوید، دست تکان می دهم، اما پدرش می گوید: او نمی بیند، بینایی اش را از دست داده است، تنها واکنشش به صداها است اما دکترها این راهم قبول ندارند، همانطور که اشتباهاتشان را قبول نمی کنند. فروزنده ادامه می دهد: دوسال است که همه زندگی و وقت ما به صبا رسیده است، و حالا تنها دارایی مان دلهای دردمندی است که در حسرت یک معذرت خواهی ساده مانده است. مادر کنار تخت موهای دخترک را می بافد و زیر لب آرام قصه می گوید: یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، یه دختر ناز و خوشگل بود که صداش می زدن صبا، صبای مامان، اما یه روز یه غول سیاه اومد تو خواب صبا، خوابش و آشفته کرد، صبا رو دزدید و برد.... گریه هایشان هم آرام است و صبورانه، تا مبادا صبا افسرده و دل تنگ شود، صبایی که با هر نوازش مادر لبخند می زند و ناز می کند. مادر صبا می گوید: نفسم به او بسته است، با وجودیکه دوسال گذشته حتی برای انجام کارهای خودم از خانه خارج نشده ام، تنها یکبار به پابوس آقا امام رضا رفته ایم و چندباری صبا را به خیابان گردی برده ایم، تمام وقت کنار صبا هستم، نفس هایمان به هم گره خورده و از خدا خواسته ام توان مضاعفی بدهد تا کنار دخترم بمانم. بغض راه حرف هایش را می گیرد، آرام می شود، کمی تامل می کند و با زحمت اشک هایش را نگه می دارد انگار باز خاطره روز آخری که صبا با زندگی عادی خداحافظی کرد را در ذهن مرور می کند. خاطره آن صبح هيچ وقت از ذهنم نمي‌رود، لحظات كوتاهي كه گاه خوابم مي‌برد، كابوس آن روز را مي‌بينم، روزي‌كه يك سهل‌انگاري كوچك يك بي‌اعتنايي، يك خودخواهي، دخترم را اينطور به تخت گره زد، طناب زندگيش را پاره كرد و اينطور زندگيمان را تلخ! مادر صبا با بغض می گوید: هیچ وقت نگاه های پر از خواهش صبا را وقتی از اتاق مراقبت های ویژه بیرونم می کردند فراموش نمی کنم، این نگاه همیشه با من است و حالا چشم های بی فروغ دخترم هنوز آن نگاه را با خود دارد. انگار پژواک صدایی میان دیوارهای خانه می پیچد، به کدامین گناه باید صبا تا پایان عمر اسیر تخت باشد، سکوت سنگینی تمام فضا را پر کرده است، تمام حرف های دنیا اینجا روی این تخت دراز کشیده، با معصومیتی که بر دل چنگ می زند. مادر چه با حزن مي‌خواند؛ بخواب اي كودك نازم، به‌روي سينه بازم، بخواب آرام جان صباي نازم، بخواب اي همه عشق و صفاي دل، صبا جان، صباي مادر نالان، بخوابه كودك نازم ... و آرام‌تر اشك مي‌ريزد مبادا هق‌هق‌هايش رنجشي به دخترك برساند. با خود به حرف های پدر صبا فکر می کنم، وقتی از دکتری می گفت که به آنان پیشنهاد داده بود دخترشان را در اختیار علم و پیشرفت علم قرار دهند!! و بلافاصله سوگندنامه پزشکان از خاطرم می گذرد. پدر صبا مي‌گويد: اكنون دو سال است كه ماهيانه نزديك به يك و نيم ميليون تومان صرف نگهداري صبا مي‌شود، غير از هزينه سنگين 18 بار عمل جراحي و بيمارستان و فيزيوتراپي و ... و اين جداي از هزينه‌هاي جاري يك خانواده است كه ديگر لبخند زدن را فراموش كرده است. او مي‌گويد: نمي‌دانم تصور اينكه دوسال چنين وضعيتي را تحمل كرده و شبانه‌روز مراقب باشي مبادا اتفاقي بيفتد، و به‌گونه‌اي عمل كني كه همه بگويند، بهترين شكل بوده است، سخت است، سخت، سخت. پدر صبا مي‌گويد: هيچ وقت راضي نيستم اين اتفاق براي دشمنم هم بيفتد، اما آقايان كه جواب سربالا به ما داده‌اند، آيا اگر فرزند خودشان در چنين وضعيتي گرفتار بود، همين‌گونه عمل مي‌كردند. خدا در مورد همه ما به عدالت رفتار خواهد كرد و اين اعتقاد قلبي من و مادر صبا است. به‌ياد نامه نيوشا دوست دبستاني صبا مي‌افتم، نامه‌اي كه با صميمت از زبان يك كودك براي صبا دعا شده است، نيوشا در نامه‌اش نوشته بود: سلام دوست مهربونم صباي عزيز حالت چطوره؟ چند روزيه كه ازت بي خبرم آخه صبا جون خونه نيستم پيش مامان و بابا نيستم رفتم پيش دخترخاله‌ام كيميا. ميدوني كه مدرسه ها هم تموم شده و من كارنامه‌ام را گرفتم نميدونم بهت گفتم يا نه معدلم ٢٠ شد راستي كيميا هم ديروز كارنامه‌ گرفت اون كلاس پنجمه اونم معدلش ٢٠ شد. خيلي دوست دارم كه يه روزي توهم مثل ما بري مدرسه كارنامه بگيري بعدش هم به من يا كيميا زنگ بزني بگي معدلم ٢٠ شده . من با كيميا همين الان كه داريم اين نامه رو واست ميفرستيم از خداي مهربون خواستيم هرچه زودتر تورو از رختخواب بيماري بلند كنه بتوني بازي كني و مهمتر از همه اول مهر بتوني بري مدرسه . ما امروز موقع ظهر واست نماز خونديم از خداي مهربون خواستيم هرچه زودتر حالت خوب شه كيميا ميگه به صبا بگو از راه دور ميبوسيمت واست دست تكون ميديم اون ميگه نيوشا من ميدونم وقتي باباي مهربون صبا يا مامان جونش واسش اين نامه هارو بخونن حتما خوشحال مي‌شه. ما هرروز و هرشب به فكر توهستيم و برات دعا ميكنيم . اي خدا خداجون كمك كن به صباي عزيز كمك كن ما صبارو از تو ميخواهيم . به گزارش ايسنا، دوساعت ديدار با خانواده صبا چه سخت گذشت، واگويه دردها، سخت‌تر خواندن نامه‌هاي دوست و همكلاسي دخترك بود، نامه‌هايي كه از صميم قلب نوشته شده و آنقدر ساده همه احساساتش را نوشته، كه قلب هر خواننده‌اي منقلب مي‌شود. كاش مسوولان براي يك‌بار تمام تعصب‌ها را كنار بگذارند و باور كنند كه بيمارستان‌ها دست‌به گريبان مشكلاتي عديده‌اند، مشكلاتي كه نيش زهر آلودش تن خسته و دردآلود بيماران را نشانه‌رفته و آنان را براي هميشه مجروح مي‌كند. بي‌ترديد هستند دردمنداني كه زخم‌هايي اين‌چنين برتن و دل دارند، اما يكي از اين ميان آستين همت بالا زده و با تمام وجود پيگير موضوع شده است، يك‌نفر قصد دارد كه از هر مرجعي اين مسئله را به‌نتيجه واقعي برساند. زمان خداحافظي از صبا رسيده، دختركي كه دو سال است نخوابيده، گريه نكرده، نخنديده، حرف نزده و .... دختركي كه مادرش آرزو مي‌كند بارديگر عروسك بازي‌اش را ببيند، لبخندهايش را حس كند، فريادهاي كودكانه‌اش را بشنود و تا مدرسه همراهيش كند، اميدوارانه به انتظار روزي است كه دلهره‌هاي بزرگ شدن دخترش را آنگونه كه مادران ديگر تحمل مي‌كنند، تجربه كند. كاش مي‌شد حرفي زد، كلامي كه تمام احساس انسان‌دوستانه تو را نثار آنان كند،‌ خانواده‌اي كه با اين همه، هنوز مصمم ايستاده‌است. گفتني است تمام اسناد و مدارك اين گزارش در خبرگزاري موجود بوده و نام‌ گروه پزشكي و پرستاري، بخش و زمان انجام جراحي‌هاي مختلف، اسناد پزشكي و .... به‌عنوان آرشيو نگهداري مي‌شود.

روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد, قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بزرگترین جنایت علیه بشریت بعد از جنگ جهانی دوم‏

چهارشنبه، ۲۶ خرداد ۱۳۸۹ / ۱۶ ژوئن ۲۰۱۰ روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد(۲۴خرداد۸۹) , چاپ استرالیا, قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ توسط دیکتاتوری آخوندی را بزرگترین جنایت علیه بشریت بعد از جنگ جهانی دوم خواند. این رسانه استرالیایی, همزمان با سالگرد قیام مردم ایران, در مقاله ای تحت عنوان مقامات رژیم ایران که در قتل عامهای ۱۹۸۸ (۱۳۶۷ ) دست داشتند, در سیاست باقی مانده اند, با یادآوری توجهات بین المللی نسبت به سران رژیم آخوندی, نوشت: اگر در جهان عدالتی وجود میداشت, سران سه قوه در آن دوران, علی خامنه ای, میرحسین موسوی همراه با علی اکبر هاشمی رفسنجانی و تعدادی از قضات و سیاستمداران ارشد رژیم ایران, هنوز دوره زندان خود را سپری می کردند. سیدنی مورنینگ هرالد در ادامه مطلب خود با یادآوری اجرای احکام اعدام و قتل عام زندانیان سیاسی توسط رژیم جنایتکار آخوندی, افزود: قربانیان اساساً دانشجویان معترضی بودند که به خاطر پخش اعلامیه و تظاهرات علیه رژیم خمینی در اوایل سالهای دهه ۶۰ دستگیر و محکوم شده بودند و از مجاهدین خلق, یا سایر گروههایی که قطعاً به تئوکراسی آیتالله ها اعتقاد نداشتند حمایت میکردند. این روزنامه در مورد نحوه تصمیم گیری قضات رژیم نوشت: ابتدا حکم اعدام تمامی کسانی را صادر کردند که نسبت به هواداری خود از مجاهدین خلق, همچنان ”سر موضع“ بودند. اجساد آنها شبانه در گورهای جمعی به خاک سپرده میشد. بین ۲۸ ژوئیه و ۱۳ اوت چندین هزار عضو مجاهدین خلق اعدام شدند. سیدنی مورنینگ هرالد مطلب خود را اینگونه به پایان می برد: این کار به مثابه نسل کشی است و برای تمامی کشورها این التزام وجود دارد که سران رژیم را تحت بازخواست قرار بدهند... شورای امنیت میتواند برای برگزاری یک دادگاه بین المللی به منظور محاکمه خامنه ای و سایرین در حکومت وی, از قدرتش استفاده کند. این شاید روش بهتری برای برخورد با تئوکراسی باشد.

مراسم سالگرد جاویدنام کیانوش آسا


مراسم سالگرد جاوید نام كيانوش آسا، جان باخته راه آزادی توسط خانواده و هم شهريان آزاده اش در منزل ايشان برگزار شد. كانون حمايت ازخانواده جان باختگان وبازداشتی ها: علي رغم تمام تمهيدات امنيتی و گسيل حدود ۲۰۰ مامور امنيتی از سوی حكومت برای ممانعت از برگزاری مراسم شهيد راه آزادی كيانوش آسا، مراسم سالگرد اين زنده یاد امروز ۲۵ خرداد در منزل وی برگزار شد. مردم با دسته های گل به اين جاویدنام ادای احترام كرده و خانواده وی را تسلی خاطر دادند.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني اعتراض کنيد!

کمیته بین المللی علیه اعدام June 15, 2010 25 خردادماه 89 سکينه را از پنج سال پيش در زندان تبريز٬ گروگان گرفته اند و اين زن اسير حکومت اسلامي٬ هر لحظه ممکنست سنگسار شود. دو فرزند او براي نجات جان مادرشان تلاش ميکنند و از همه مردم آزاده و از نهادهاي مدافع حقوق انساني درخواست کرده اند که براي نجات جان مادر آنها تلاش کنند. وکيل سکينه و فرزندانش يکبار ديگر از مردم آزاديخواه دعوت کرده اند که بهر طريق ممکن کمک کنند٬ جان سکينه را نجات دهيم. سکينه در روز ۲۵ ارديبهشت ۸۵در دادگاه جزايي اسکو به اتهام رابطه خارج از ازدواج به تحمل ۹۹ ضربه شلاق محکوم شد.او را صد ضربه شلاق زدند و در حاليکه بايد آزاد ميشد٬ پرونده در شعبه ششم دادگاه کيفري استان آذربايجان مورد بررسي مجدد قرار ميگيرد. و او را اين بار به سنگسار محکوم ميکنند. سکينه بسياري از اتهامات را بعدا منکر شده است. در دادگاه حکومت اسلامي نيز از پنج نفر دو قاضي راي داده اند که در پرونده هيچ دليل اثباتي مبني بر انجام " زناي محصنه" وجود ندارد. سکينه يک زن اسير حکومت اسلامي است که ظاهرا جنايتکاران ميخواهند با سنگسار کردن او در شرايط فعلي به ليست جناياتشان در اين روزها با هدف ايجاد رعب و وحشت بيفزايد. سکينه تقاضاي عفو داده و پسر و دخترش منتظر نجات او هستند. کميته بين المللي عليه سنگسار از همه شما مردم آزاده در ايران و در دنيا ميخواهد ٬ اين روزها که به اعتراض و تحصن وتظاهرات دست ميزنيد٬ حتما و بهر طريق ممکن به حکم سنگسار سکينه محمدي آشتياني اعتراض کنيد. در خارج از کشور از همگان دعوت ميکنيم که به اين حکم سنگسار وسيعا و متحدانه اعتراض کنند. با مقامات نهادهاي بين المللي و اتحاديه اروپا و سازمان ملل تماس گرفته و از آنها بخواهيد فورا به اين حکم اعتراض کنند. ما نبايد بگذاريم سکينه را سنگسار کنند. کميته بين المللي عليه سنگسار ۱۵ ژوئن ۲۰۱۰

حضور گستره مردم در مراسم سالگرد جاویدنام سهراب اعرابی در منزل مادرش

بنا به گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" تعداد زیادی از مردم تهران در مراسم گرامیداشت سالگرد جان باخته راه آزادی سهراب اعرابی حضور دارند و در حال برگزاری آن در منزلشان می باشند.
از ساعت 20:00 مراسم گرامیداشت سهراب اعرابی در محل سکونت آنها در حال برگزاری است و تعداد زیادی از مردم در آن شرکت دارند و هر لحظه بر تعداد شرکت کنندگان افزوده می شود. از طرفی دیگر روز سه شنبه 25 خرداد ماه در حین و پس از اجرای مراسم گرامیداشت جان باختگان راه آزادی تعدادی از شرکت کنندگان دستگیر وی به نقطه نامعلومی منتقل شدند. تا ساعت 18:00 بیش از هشت نفر دستگیر شدند که 6 نفر از آن ها زنان و یا دختران جوان تشکیل می دادند. خانواده جان باختگان راه آزادی و جمعیت حاضر علیرغم اعمال سرکوبگرانه و فشارها و تذکرات مستمر که توسط نیروهای سرکوبگر صورت می گرفت و سعی در پراکنده کردن جمعیت را داشتند توجه نمی کردند و به ادامه مراسم می پرداختند و این مسئله باعث خشم آنها گردید. اکثر دستگیریهای امروز بر سر آرامگاه شهید راه آزادی سهراب اعرابی صورت گرفت. یکی از خانم ها که در حال صحبت کردن با مادر سهراب بود دستگیر و بقیه آنها در حین انجام مراسم گرامیداشت دستگیر شدند. نیروهای ویژه سپاه پاسداران (لباس شخصی ها ) اقدام به دستگیری می نمودند و تمام سعی خود را بکار می بردند که دستگیریها در سکوت صورت گیرد. مادر سهراب اعرابی نسبت به دستگیریهای امروز به مامورین سرکوبگر اعتراض نمود و تلاش زیادی کرد تا آنها را آزاد کند. تعدادی از مامورین سرکوبگر با دوربین های خود اقدام به عکس گرفتن و فیلم برداری از شرکت کنندگان مراسم گرامیداشت می پرداختند. این فیلم برداری بصورت علنی و مخفی صورت می گرفت و شرکت کنندگان عمل آنها را به سخره می گرفتند.
25 خرداد 1389 برابر با 15 ژوئن 

بابک غیاثی و کوروش جنتی آزاد شدند

25 خرداد ماه 89
کمیته گزارشگران حقوق بشر - بابک غیاثی، دانشجوی دانشگاه رازی کرمانشاه روز گذشته با قرار وثیقه پنج میلیون تومانی آزاد شد. همچنین کوروش جنتی دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی نیز شب گذشته در حدود ساعت ۲۲، آزاد شد.

اتهام بابک غیاثی، «اقدام علیه امنیت ملی» عنوان شده است.

آپتین پگاه دانشجوی رشته فیزیک و بابک غیاثی دانشجوی رشته مهندسی کشاورزی دانشگاه رازی، روز ۲۲ خرداد در پی احضار به حراست دانشگاه بازداشت شده بودند.

کوروش جنتی، دانشجوی دانشگاه علامه نیز در همین روز، پس از احضار به حراست دانشگاه بازداشت شده بود.

سعید فدایی اصل و فرنوش رزقی نیز از جمله دانشجویان بازداشت شده در ۲۲ خرداد هستند که همچنان در بازداشت به سر می‌برند.

برای سهیلا قدیری بی پناه ترین زنی که به دار آویخته شد!

سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين زني كه زندان هاي كشور تاكنون به خود ديده، در 29 مهرماه 88 اعدام شد. نه كسي را داشت كه براي اعدام نشدنش به دادستان التماس كند و نه حتي بيرون در زندان اوين كسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. كسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ یادبودی به خاطر او برگزار نمي شود.
از همه درآمدهاي نفتي كشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها كسي كه به او محبت كرد، جلادی بود كه دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بكشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را آزاديا كرد كه مامن زجركشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.سهيلا 16 سال پيش از خانه فرار كرد و ميهمان پارك هاي ميدان تجريش شد.
حال او يك دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه كردي و لباس هايي بود كه به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود كه ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه كثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي كه فرزند ناخواسته يي را حمل مي كرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه كرد. به گفته خودش كودك پنج روزه اش را كشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي كشيدن فرزند دلبندش را نداشت. وقتي وكيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد كه بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را كشتم»، زير بار نرفت و باز تاكيد كرد من عاشق كودكم بودم زيرا به غير از او كسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يك مرد معتاد و يك زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود.
منطق زن فقيري كه در دادگاه تكرار مي كرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن كودك بي پناه تر از مادرش را به كام مرگ كشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.
اعدام بي پناه ترين زن اين سوال را مطرح مي كند كه گناه ولگردي و هرزگي يك انسان فقير و بي پناه و راه گم كرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي كه براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي كند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينكه كسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد.
و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يك جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينكه در لابه لاي كوچه پس كوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد كه براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري كند. حال كه از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نكرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينكه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري كند. فرجام سهيلا قديري و كودك پنج روزه اش ثمره نظام سرمایه داری حار و يك ظلم غدار اجتماعي در ایران است كه براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه كنيم، درمي يابيم بسياري از كشورها راه حل هايي را تجربه كرده اند. كشورهاي اروپايي مراكزي را داير كرده اند كه هدف از سازماندهي آن پناه دادن به كساني است كه براي مدت كوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در كشور ثروتمندي اروپایی زناني كه در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مكان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.
براي جامعه يي كه مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يكديگر رقابت مي كنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي كمرشكني محسوب نمي شود.
اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير كه از يكي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب كشور به تهران پرتاب شده، كدام حس عدالت طلبي كجاي نظام قضايي ما را اقناع مي كند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه كشور ايران به خاطر محروميت و فلاكتي كه كشيد و نقل آن، اشك همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي كرد يا حكم اعدام. يك هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران كه بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يك حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي كه بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت كرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امكان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان كسي كه نتوانست از هيچ امكاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي كرد. و نيز به خاطر محروميت هايي كه به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل كرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي كرد.
به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امكان آن را داشت تا اتاقي را اجاره كند، كار شرافتمندانه اي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده اي تشكيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي كرد و نيز فرصت مي يافت به جاي كشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي كودكانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي كشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي كند.

سکینه محمدی آشتیانی در آستانه سنگسار

سکینه محمدی آشتیانی از سال ۱۳۸۴ در زندان تبریز روز و شب را به سختی سپری می کند. او به اتهام گناه ناکرده زنای محصنه به سنگسار محکوم شده است.
 سکینه در تاریخ ۲۵/۲/۱۳۸۵ بر اساس حکم صادره از شعبه ۱۰۱ دادگاه جزایی اسکو (آذربایجان شرقی) تحت شماره ۲۷/۲/۸۵- ۱۱۴ به اتهام داشتن رابطه نامشروع با آقایان ناصر و سید علی به تحمل نود و نه ضربه شلاق تعزیری محکوم می گردد. حکم صادره پس از قطعیت به اجرای احکام ارسال و مجازات مقرر در دادنامه صادره اجرا می شود.
 در تاریخ ۱۹/۶/۱۳۸۵ در حالی که موضوع دادنامه صادره فوق الذکر دارای اعتبار امر مختومه گردید، موضوع پرونده مجددا در شعبه ششم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی، مجددا به تبع پرونده قتلی مورد رسیدگی قرار می گیرد. قضات شعبه ششم دادگاه کیفری استان، این بار اتهام زنای محصنه را منتسب به موکله نموده و بدون آنکه ادله اثبات دعوی پیرامون این اتهام بر مجرمیت سکینه طبق ماده ۸۳ به بعد قانون مجازات اسلامی وجود داشته باشد و علیرغم انکار وی درآخرین جلسه دادرسی و دفاع خود مبنی بر اینکه تمام مطالب گذشته را به کذب عنوان نموده بود، دادگاه صرفا با استناد به علم قاضی حکم به سنگسار این زن بی پناه صادر می نماید.
این در حالی است که اولا- سکینه محمدی طبق دادنامه شماره ۲۷/۲/۸۵-۱۱۴ در شعبه ۱۰۱ دادگاه جزایی اسکو به اتهام داشتن رابطه نامشروع به تحمل ۹۹ ضربه شلاق محکوم گردیده بود و چون تا زمان عدم نقض حکم صادره، نمی توان اتهام دیگری در رابطه با یک موضوع به متهم تفهیم نمود، دادنامه صادره به قوت خود باقی بوده و تحت تعقیب قرار دادن دوباره سکینه فاقد وجاهت قانونی بوده و می باشد.
ثانیا- دو نفر از پنج نفر مستشار شعبه ششم دادگاه کیفری استان به نام های آقایان کاظمی و حمدالهی عقیده بر برائت سکینه داشته و صراحتا در حکم صادره اعلام می دارند که:« در پرونده متهمه نسبت به جرم زنای محصنه هیچ دلیل اثباتی شرعی و قانونی وجود ندارد و قرائن و شواهد موجود در پرونده هم طرق متعارف تحصیل علم نیستند » بنابراین با توجه به ابهاماتی که در پرونده وجود دارد ، سکینه مستحق مرگ آن هم از طریق سنگسار نیست مضافا به اینکه دو نفر از مستشاران شعبه عقیده بر برائت سکینه دارند. سکینه محمدی دو مرتبه درخواست عفو و بخشش داده و اعلام کرده است که دو فرزند یکی دختر و یکی پسر دارد که آنها در خارج از زندان منتظر او هستند و همچنین بارها گفته است که بی گناه بوده است و اگر عملی خلاف شئونات اسلامی مرتکب شده، توبه کرده و از کرده خود که صرفا رابطه نامشروع بوده است پشیمان است و حال هر لحظه امکان دارد که این زن سنگسار شود.  

صرفنظر از ایراداتی که در ماهیت پرونده وجود دارد که اجرای حکم سنگسار را با مشکل جدی مواجه می کند. به دلیل اهمیت و ارزش جان آدمی درمقام درخواست عفو و بخشش، خطاب به ریاست قوه قضاییه، ریاست دادگستری کل استان آذربایجان شرقی و اعضای کمیسیون عفو، تخفیف و تبدیل مجازات نامه ای نوشته و در خواست توقف اجرای حکم سنگسار و تبدیل آن به مجازات دیگری که موکل به زندگی و جامعه برگردد را نموده ام. و امیدوارم هرچند درخواست عفو و بخشش خانم محمدی دو مرتبه مطرح مردود اعلام شده است این بار به دلایلی که مرقوم گردید عفو و بخشش سکینه مورد توجه مسئولین قرار گیرد. بدیهی است در خصوص اینگونه موارد ، ریاست وقت قوه قضاییه حضرت آیت الله شاهرودی بارها درخواست تبدیل سنگسار محکومین را به شلاق از مقام معظم رهبری نموده بودند که معظم له با درخواست ریاست محترم قوه قضاییه موافقت کرده و بدین نحو جان یک انسان از مرگ رها گشته است امید است که اینگونه لطف و عنایت اسلامی مشمول حال موکله نیز قرار گیرد. محمد مصطفایی وکیل سکینه محمدی آشتیانی

دختری که به دست سپاه پاسداران علی خامنه ای و همکاری ترکیه به قتل رسید


دختری که به دست سپاه پاسداران علی خامنه ای و همکاری ترکیه به قتل رسید

به گزارش یکی از کاربران فیس بوک در جریان توپ باران هفته اخیر که با مشارکت نیروهای جنایتکار ترکیه و سپاه پاسداران علی خامنه ای صورت گرفت یک دختر بچه ۱۴ ساله روستایی بنام بهسوز جانش را از دست داد. بهسوز اهل خانواده ای دامدار و کشاورز در یکی از روستاهای مرزی کردستان عراق بود . در این مورد دولت های ایران ، ترکیه و عراق سکوت کامل کرده اند و از مجامع حقوق بشری نیز در محکومیت و پیگیری قتل این دختر بچه خبری نیست.
متن پیامی که برای این دختر بچه ۱۴ ساله در فیس بوک آمده است به این شرح است.
نام دختر به سوز است. ۱۴ سال دارد و در هفته گذشته در توپ باران قندیل توسط نیروهای سپاه پاسداران جان داده. اهل خانواده ای دامدار و کشاورز در یکی از روستاهای مرزی کردستان عراق است. جمهوری اسلامی عذرخواهی نمی کند. دولت ترکیه که این توپ باران به حمایت از او انجام شده توضیحی نمی دهد. دولت عراق شکایت نمی کند. فلسطینی هم نیست تا کانون مدافعان حقوق بشر برایش بیانیه بدهد!!!!

نامه محرمانه ای که از محرمانگی در آمد

این نامه محرمانه توسط مدیر این بلاگ : سمیرا نصیری (ساراشمس) منتشر گردیده است. با ذکر منبع در انتشار آن بکوشید.
لینک نامه

(پس از تصادف کاملا مشکوک) صبا‌واصفی به هوش آمد

اختلال در بینایی وآسیب دیدگی گردن (به همراه نامه مادرش)

کمپین بین المللی حقوق بشردرایران مطلع شده که صبا واصفی فعال حقوق بشر وحوزه زنان که سه شنبه دوهفته پیش دریک تصادف به حالت کوما رفت و در یک هفته پس از آن مجموعا بیش از ۱۰۰ در این حالت باقی ماند، پس از خارج شدن از کوما هم اکنون با آسیب دیدگی شدید از ناحیه گردن مواجه شده و بینایی خود را به صورت کامل بازنیافته است.

فرشته جعفری مادر خانم واصفی در نامه ای که دراختیار کمپین قرارداده شده است آورده که دخترش اولین قربانی استبدادنبوده و نخواهد بود. او تلویحا به عمدی بودن این تصادف اشاره کرده است. اگر چه همان شب تصادف مامورین امنیتی با مراجعه به خانه وی به ضبط برخی اموال شخصی وی پرداخته و گفته اند که به دنبال دستگیری او هستند. درحالی که خانواده تا آن زمان از سرنوشتش خبری نداشتند. فرشته جعفری در این نامه با هموطن خطاب کردن مردموتورسوار از او پرسیده است که « چگونه دلت رضا داد، پیکرش را نشانه بگیری و نعش نیمه جانش را، بی پرداخت کفاره ای، کنار خیابان رها کنی؟»

صبا واصفی ۳۰ دی ماه پس از ۴ سال تدریس از دانشگاه شهید بهشتی اخراج و از تدریس در دیگر دانشگاه ها نیز محروم شد. او هنگامی که به قصد پیگیری پرونده یکی از محکومین به اعدام عازم شهریار می شود در بازگشت از شهریار به دیدار خانواده یکی از کشته شدگان انتخابات می رود. به گفته نزدیکان وی طی یک سال گذشته او پیوسته به ملاقات خانواده شهیدان و مجروحان انتخابات می رفته و در فراهم کردن مقدمات زندگی به آنها کمک کرده است می برده است. منبع یاد شده به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: « قرار بوده به همراه آن خانواده به ملاقات خانواده شهید دیگری بروند که پس از خارج شدن از منزل در مقابل منزل ان خانواده شهید با موتوری تصادف می کند. موتور متواری می شود و سر واصفی با جدول کنار خیابان بر خورد می کند.» شاهدان عینی واقعه معتقدند که تصادف مشکوک بوده است و به نظر می رسد موتور مستقیما به طرف واصفی امده است

صبا واصفی پیش از این مستندی راجع به اعدام اطفال زیر ۱۸ سال ساخته بود به نام دلم را به خاک مسپار که مجوز پخش نگرفت و در حال ساختن مستندی از مادران عزادار بود که کارش نیمه تمام ماند.

متن کامل نامه فرشته جعفری مادر صباواصفی درزیر می اید:

از دیو و دد ملولم و انسان­ام آرزوست/ دیدار خوب یوسف کنعان­ام آرزوست فرشته جعفری هم وطن! آری، با توام آقای برادر مسلمان! که کوچه به کوچه، سر، در هر سوراخ و سنبه، انگشت به در کرده، به دنبال قرمطی و زندیق و ملحد و مشرک؛ سرگردان و ویلان شده ای. مومن! چگونه دلت رضا داد، پیکرش را نشانه بگیری و نعش نیمه جانش را، بی پرداخت کفاره ای، کنار خیابان رها کنی؟ ذهن او کندوی مهربانی ها است. صلیب رنج هایش را شجاعانه بر ململ شانه های ابری اش بر دوش می کشد؛ زیرا رهایی اش از عشق و در عشق است.

من در جایگاه یک مادر، به قضاوت نمی نشینم که شما از پیش، حجت بریده اید و قضاوتی برایتان پذیرفته نخواهد بود، مگر از عرش های الاهیتان، اما کافی بود به دیدار کودکان پرورشگاهی، سرطانی، یتیمان ایدز، کودکان معلول، کودکان کار و خیابان، زندانیان بی ملاقات، کودکان محکوم به اعدام­های ساخته و پرداخته ی عدالت دست سازتان، می رفتید تا آنان راویانِ صدیقِ مهرِ بی دریغش باشند.

نازک آرای تن ساقه گُلی که به جانش کِشتم و به جان دادمش آب/ ای دریغا! به برم می شکند.

او همواره از بخشش گفته، نوشته، سروده و خوانده است. دریغا! عکسش را در برابر چشمانش گذاشته و گفته اید: خودت را بنگر، این هم، سند هتک حرمتت! او خودش را دیده و شناخته است، به سالیانی پیش تر از شما که نه خود و نه حقیقت را شناخته اید. بر ورق سپیدی که بر سینه اش چسبانده بود، تنها نوشته بود: خس و خاشاک منم/ عاشق این خاک منم!/ و در مشت گره کرده اش، نه باروت بود و نه پنجه بکس و نه باتوم. سلاح او مهر بود و دنیائی از دلتنگی ها و آرزوهای ناب!

سه شنبه شب. آری درست در شب سه شنبه، آن لحظه هایی که مقابل دادسرا و پزشکی قانونی، به دنبال تن نازنینش می دویدم، در کدام رکعت نمازت بودی؟ کدام یک از خدایانت را صدامی کردی؟ کدام یک از آن آتش افروزان آتش خوار، تحسین ات کرد؟ شمار مدال های افتخارت، این روزها به چند رسیده؟ اصلا قابل شمارش هست؟ در سمساری دکه های بی ایمانی به چند نقد می شود؟ گرچه این بار، نامراد ماندی، اما بی شک فرزند من، اولین و آخرین قربانی استبداد نبوده و نخواهد بود که وجب به وجب این خاک، ویرانه هایی است که از نبود انسان های بی شماری حکایت ها دارد.

ما سیه معجران تاریخ برآنیم که : یا ما سر خصم بکوبیم به سنگ/ یا او تن ما به دار سازد آونگ/القصه در این زمانه پر نیرنگ /یک کشته به نام، به که صد زنده به ننگ

پا نوشت : مدتی در بی خبری از تو بودم صبای نازنینم.

هرگز تنهایم نگذاشتی. تنهایت نخواهم گذاشت

اشک امانم نمی دهد تا احساسم را در قالب جمله برایت بیان کنم...

امیدوارم سلامتی ات را باز یابی

منبع : فعالین حقوق بشر ایران