افشاء محل شکنجه گاه و قتل گاه وزارت اطلاعات در خیابان آفریقا (جردن) + عکس

آدرس : ابتدای شمالی خ آفریقا.قبل از ساختمان تجارت ایران.ابتدای کوچه طاهری (ساختمان 3نبش با دیوارهای بلند ) محلی که برای شما توضیح میدهم قبل از انقلاب بوسیله فردی به نام "صاحب پاساد" از صاحب منصبان و ثروتمندان تهران بود و این محل را به عنوان منزل مسکونی ساخته بود. این ساختمان با دیوارهایی با ارتفاع حدود 6 متر و به رنگ سفید و شبیه به کاخ ساخته شده است. این فرد در اوایل انقلاب توسط انقلابیون دستگیر شد و در خانه خود شکنجه شد ولی تا کنون همسایگانش از او اطلاعی ندارند و شایعاتی مبنی بر کشته شدن او نیز وجود دارد. این ساختمان سپس توسط وزارت اطلاعات مصادر شده است. و در پوشش ساختمان امور روادید وزارت خارجه (مربوط به کسانی که مشکل خروج از کشور به عنوان فعال سیاسی و ..) شروع به فعالیت نمود.زمین این خانه بسیار بزرگ و بلندتر از سطح خانه های اطراف است. از سال 60 تا اواسط دهه 70 دور تا دور این محل سیم خادار و نور افکن بر روی دیوارهها بود و شبها با نور افکن به خانه های اطراف نور می انداختند وبا دروبین خانه های اطراف را کنترل مینمیودند . حتی به همسایه اخطار داده میشد که با لباس داخل منزل به داخل حیاط یا روی پشتبان منزل نیایند. به طور علنی مردم دستگیر شده را از ماشینها در حالی که روی سرشان پارچه ای بود به داخل ساختمان از "درب شمالی" میبردند . صدای آه و ناله افراد و شلاق خوردنشان در دخل حیاط به گوش میرسید.مخصوصا در دهه 60 . اما با ساختن برج سیاه رنگی در کنار آن تمامی فعالیتهای آن به داخل ساختمان و در هنگام شب منوط میشود و سیم خاردارهای منزل جمع شده است و درب شمالی بسته شده است و دری در "ضلع جنوبی" باز شده است و در دوران پس از انتخابات یکی از محلهایی بود که بسیار مورد استفاده برای سر به نیست کردن افرادبکار برده شد. مادر شهید سهراب اعراب در جایی گفته بود : از زمان کشته شدن پسرم تا اطلاع دادن به ما جسد او کجا بوده ؟است.چرا کسی با موبایل پسرم با ما تماس نگرفت؟؟ این محل تنها یکی از محلهایی است که جسدهای افراد را برای مدت2 هفته در زیر زمین آن نگهداری نمودند.زیرا زیرزمین این محل به مساحت حدود 400 متر مربع است که از آن به عنوان (سرداب )یاد میشود. در زیر زمین این ساختمان یک یخچال صنعتی نیز وجود دارد. این ساختمان بطور مجزا دارای پست برق است (ساختمانی کوچک در هر محله با درهای نارنجی رنگ که ترانس اصلی برق منطقه ای و تجهیزات کامل را دارا میباشد ) که در همان محل و قسمت ضلع شمال شرقی ساختمان قرار دارد و هنگام قطع برق این محله این محل دارای برق است. این محل در حال حاضر نیز گاهی موارد برای بازجویی و شکنجه افراد مجاهدین که از ایران بطور مخفیانه به کمپ اشرف در عراق میروند تا اعضای خانواده خود را ببینند نیز استفاده میشود . در چندین ماه پیش فردی به نام فرود فولادند که ظاهرا از فعالین خارج از کشور بوده است برای مدتی در این محل بسیار شکنجه شده است.

آزادی سارا توسلی و مسعود نورمحمدی

به نام هویت انسانی دکتر سارا توسلی، از اعضای نهضت آزادی ایران و مسعود نورمحمدی، برادر رییس کمیته استانهای ستاد 88، از زندان اوین آزاد شدند. به گزارش ندای سبز آزادی، مسعود نورمحمدي برادر سعید نورمحمدی نيمه شب شنبه (1 اسفند) پس از 31 روز بازداشت با قید کفالت آزاد شده است. وی که 16 روز در سلول انفرادی بوده، به بهانه ارسال پیام کوتاه در محل کار خود بازداشت شده بود. گفتنی است، برادر وی سعید نورمحمدي از جوانان جبهه مشارکت که براي دومین بار پس از انتخابات در مراسم دعای کمیل بازداشت شده بود، همچنان در زندان به سر می برد. هچنین کلمه گزارش داده که سارا توسلی؛ فرزند محمد توسلی، رییس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران که به همراه همسرش فرید طاهری و خواهر خود لیلا توسلی روز ۱۳ دی ماه بازداشت شده بود، ساعتی پیش از اوین آزاد شد.

نامه فخرالسادات محتشمی پور خطاب به دخترانش

رییس شاخه زنان جبهه مشارکت در نامه‌ای سرگشاده به فرزندانش از آنها خواست که اسلام را در منش و روش پدرشان، سیدمطصفی تاجزاده و دیگر مومنین و پرهیزگاران دربند جستجو کنند، نه در رفتار آمرین و عاملین به اعمال غیرانسانی، غیرقانونی و غیرشرعی. متن کامل این نامه که در وبلاگ شخصی محتشمی‌پور منتشر شده، به شرح زیر است: سلام به جگرگوشگانم عارفه سادات و فاطمه سادات سلام به میوه های باغ زندگی و گل های معطر بوستان عمرم هشت ماه و هشت روز است که ما نیز چون خانواده‌های دیگر عزیزان دربند براثر وسوسه‌های شیطانی که انسان‌های ضعیف و زبون را فریفته و آنان را درگیر دسیسه‌ها و نیرنگ‌هایی زشت و پلشت کرده، دچار بلیه‌ای سخت شده ایم: غیبت پدر از جمع گرم خانواده. پدر که در قاموس حقوق منشأ گرفته از سنت، رئیس خانواده است و همسرش بی‌اجازه او حق بیرون رفتن از خانه و داشتن شغل و ادامه تحصیل و سفر خارج و خیلی حق‌های دیگر را ندارد. پدر که از نظر قانون نویسان متأثر از فرهنگ مردسالار در ازای پرداخت نفقه، مالک جسم و روح زن و فرزندانش می‌شود و اگر زنش را با کتک از خانه بیرون کند کسی حق کمک کردن به او را ندارد و اگر خون فرزندش را بریزد چون ولیّ دم است تنها مستوجب پرداخت جریمه است. پدر که هر گاه اراده کرد می‌تواند تیشه را برداشته با اختیار کامل به ریشه زندگیش بزند و آن را به بهای جایگزینی کدبانویی زیباتر و جوان تر برباد دهد. پدر فعال مایشاء خانه پس از خدای که به گفته مادربزرگها پس از خدا اطاعت از او واجب است. پدر که می‌تواند ببُرد و بدوزد و بر قامت زن و فرزندش بپوشاند هر قسم قبایی که خود بخواهد و خوبیش را تشخیص دهد. پدر که بی تردید و در هر حال صلاح خانواده و همه اعضایش را بهتر می‌داند و لذا همه حقوق برایش محفوظ است و دیگران باید عبد و عبیدش باشند تا رستگار شوند و حالا معلوم نیست در غیبت پدری در چنین جایگاه، موجودات مفلوک و بی‌اراده و بی‌کفایت و نابالغ و نانخور او چگونه باید زندگی روزمره خود را اداره کنند آن هم در شرایطی که حقوق‌های دولتی توسط کارگزارانی که خدمتگزاری فراموش کرده و خود را رزّاق می‌دانند و منعشان نکنی محیی و ممیت که حیات و ممات شهروندان را به اراده خویش مرتبط می‌گردانند!!! و همین طرز تفکر در فضای خارج از خانه هم وجود دارد برای همه شهروندان که از نگاه حاکمان موجوداتی بی‌عقل و فاقد ادراک درست و تشخیص حق و باطل و صلاح و فسادند و باید نظارتشان کرد و کنترلشان کرد و با خط کش در چارچوب قرارشان داد و اگر پای بیرون گذاشتند، تنبیهشان کرد و برای عبرت دیگران آن ها را به اشد مجازات محکوم کرد و در دروازه شهر آویزانشان کرد و چه بسا در کوچه و خیابان گرداند و به نهایت توهین و تحقیرشان کرد تا اگر خودشان آدم نمی‌شوند و بهشتی نمی‌شوند لااقل الباقی شهروندان عبرت بگیرند. و در این دایره موهوم حقی وجود ندارد تا در ازای آن تکلیف معنا پیدا کند بلکه همه تکلیف است که باید از روی کره و اجبار انجام شود و قوه اختیار و انتخاب مانند جنینی نابالغ و ناقص الخلقه در بطن وجود انسان ها بماند و بپوسد و زائل گردد. و خدای را شاکریم که آزاده دربند ما با شناخت اسلام واقعی و تمیز آن از اسلام سیاه طالبانی، کرامت انسانی را اجر می نهاد و برای انتخاب انسان و اراده و اختیار او ارزش قائل بود و ما سه تن، سه زن هرگز خانه را در حکم محبس و آن عزیز را زندانبان خود نشناختیم. و شاید اگر زمان حضور شما عزیزان در خانه پدری به طول می‌انجامید ما داشتن خانواده متعادلِ برابرِ مشارکتی را بیشتر تمرین می‌کردیم. همان مدلی که می‌تواند جایگزین خانواده های سنتی نامتعادل و ناموزون و بیمار عصر حاضر باشد که دیگر هرگز پاسخگوی نیازهای نسل امروز و همه اعضای خانواده نیست. عارفه عزیزم! گرچه تو و نازنین همسر وفادارت در این سال‌های اخیر در طلب علم،به ظاهر فرسنگ‌ها با ما فاصله داشته‌اید، اما کیست که نداند در لحظه لحظه زندگیمان حضور داشته‌اید، در غم‌ها و شادی‌ها و این هشت ماه و هشت روز هجران و دوری، شما نیز پا به پای ما و بلکه بیشتر و سخت‌تر رنج کشیده‌اید. فاطمه عزیزم! گرچه از ظاهر امر چنین بر می‌آید که دنیای تو و نسل تو فرسنگ‌ها از دنیای ما فاصله دارد، اما چه کسی می‌تواند منکر همه دلواپسی‌ها و اندوه‌ها و دغدغه‌های شبانه‌روزی تو با درکت از شرایط روز جامعه و به شکلی حادتر خانواده کوچک طوفانزده‌مان، همراه با من و در کنار من باشد؟ چه کسی است که کوچکترین آشنایی با پدرتان سیدمصطفی تاجزاده داشته باشد و نداند در پس آن چهره متفکر، سخت و مصمم چه دل نرم و قلب رقیقی وجود دارد که آن به آن برای فرزندانش، دوپاره قلب و میوه دلش می‌تپد؟ نادانسته‌ها و مجهولات در باره علو روح و دل دریایی پدرتان بسیار است که تنها گوشه‌ای از آن طی سالیان برای دوستان و آشنایان به فراخور حال و ارتباطات نزدیک‌تر آشکار شده و این شش اربعین که در زندان بر او گذشته آن چنان روحش را صیقل داده که چون آئینه گشته و جام‌جهان‌نمای. و حالا ما سه تن بیش از گذشته باید مراقب این دل آئینه‌گون باشیم. هرچند خود شاهد بودیم که او برای مقابله با همه آن چه ناپسند می‌دانست و ناروا می‌داشت از خود شروع کرد و تلاش نمود تا مدل کوچکی از مدینه فاضله مورد تأیید اسلام واقعی را در محیط خانه بسازد. با دوری از گناه بویژه گناهان کبیره: دروغ و تهمت و غیبت. ما سه تن می‌توانیم شهادت دهیم که عزیزدلمان هرگز زبان به این گناهان نیالود و در برابر دروغگویان و اتهام زنندگان و غیبت کنندگان برمی‌آشفت و نهی از منکر می‌کرد و از رذائلی چون کبر، ریا، عجب،سخره بندگان خدا،سوءظن،حب جاه و مال،بخل و حسد، شماتت، سخن چینی، افشاء راز، عیب جویی، عداوت، طمع و قطع رحم، به شدت اجتناب می‌کرد و ما را نیز از آن ها باز می‌داشت و در عوض به محاسن اخلاقی شهره بود و ما را نیز به آن ها سفارش می‌کرد. اینک در پایان هشت ماه و هشت روز بازداشت موقت پدرتان که چهارماهش در انفرادی و در شرایطی بس هولناک گذشت و در شرایطی که برای خودش، ما و همه عقلا و منصفین و دلسوزانی که هدف برایشان وسیله را توجیه نمی‌کند، همه اقدامات غیرقانونی اعمال شده علیه او از ب بسم الله تا تای تمتی که به مدد حق نزدیک است، جای سوال و ابهام و اشکال دارد، من با قلم ناتوان خود برآن شدم تا بار دیگر از شما تمنا کنم که اسلام را در چهره و منش و روش پدرتان و دیگر مومنین و پرهیزگاران دربند جستجو کنید نه در چهره و رفتار بازجویان و آمرین و عاملین به اعمال غیرانسانی غیرقانونی و غیرشرعی و بالاتر از آن گفتار و رفتار اقتدارگرایان دنیاطلب و خشونت طلبان افراطی و آرمان‌های انقلاب را از او پرسش کنید نه از نااهلان و نامحرمانی که یاران و شاگردان و فرزندان امام را از گردونه خارج کردند تا دو روزی بیشتر حلاوت قدرت را زیردندان ها داشته باشند. فرزندانم! عارفه و فاطمه عزیز، مبادا همه آن چه پدر در طول زندگی صادقانه و خادمانه‌اش به شما آموخت به زودی فراموشتان شود و ارثیه معنوی که در عوض میراث زودگذر مادی دراختیارتان نهاد، توسط شما قدر دانسته نشود. می دانم که گوهر وجودتان پاک و مطهر و استعداد رشد معنوی در شما مهیاست و امیدوارم پیرایه‌های عرف و سنت و عوام زدگی، فطرت پاکتان را نیالاید و با تأسی به الگوهای ناب مکتب الهی اسلام با استفاده از گوهر ارجمند اختیار، راهی را برگزینید که نیکان عالم در آن پای می‌گذارند: مسیر صدق و راستی و در این عصر عصیان و سرگشتگی به ریسمان محکم الهی چنگ زنید که عاقبت خوش و رستگاری دو جهان در گرو آن است. بی تردید آن چه شما دردانه های ما، من و پدر درستکارتان با مطالعه و درک درست می یابید و با اراده و اختیار به آن دل می دهید، حتی اگر ظاهری متفاوت از دینداری سنتی و رایج عصر و زمانه مان داشته باشد، به مراتب ارجمندتر از ورود به دایره عادت و تکرار بدون تفکر و اندیشه تا قیامت است. و در پایان با سپاسی بیکران از درک موقعیت و تعدیل انتظارات و توقعاتی که بایسته جوانی شماست از طرف خود و گرامی یار وفادار زندگیم بار دیگر توصیه همیشگی پدر را به یادتان و به یادمان می آورم که هرگز خدایمان را در هیچ موقعیت تلخ و شیرین زندگی از یاد نبریم و مطمئن باشیم که همان طور که در این روزهای سخت یاد او آرام بخش دلمان بود، همراهی اش نیاز هماره ماست و خلأ یاد او با هیچ چیز دیگری پر نخواهد شد و نماز را که بازدارنده انسان از فحشاء و منکر است برپا می داریم که نیکو هدیه‌ای از جانب خاتم پیامبران و رحمة للعالمین است. با تبریک فرارسیدن ربیع الاول ماه میلاد شکوهمند افتخار عالمیان محمد مصطفی(ص) و تبریک فرارسیدن بهار طبیعت و به امید رویش دوباره همه جوانه های امید در دل شما نوردیدگان و همه جوانان برومند ایران افتخار آفرین .

سروده ی مریم قدس برای همسر دربندش فیض الله عرب سرخی

مریم شربت دار قدس، همسر فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد بازداشت و همچنان در بند است، شعری برای همسر خود سروده است.به گزارش نوروز، متن این سروده به شرح زیر است:
من دلم می خواست بسرایم برایت قصیده ای به بلندای آفتاب عمرماندیدم چه کوتاهست ...همسرم ! آرام جانم !دل من خواست به تصویر کشمقصۀ عشق و دلدادگیماناما چه قاصربود قلم ...خواستم فریاد کنم غصۀ دوری و هجرانمانلکن درگلو شکست ...سرودم و رسم کردم و فریاد زدمنه برای من و توکه درونم غوغاستشورشی نا پیدا قلب دلتنگ مرا ، به تپش می داردو من از گوشۀ خلوتکده ام ، دیده ام بس عشاقکه اسیر ستم و مکر و دروغبینشان دیوارها ، میلۀ زندان هادیده ام هریک را ، با غزلواره ای از عشق و صفابه بلندای طلوع آفتابو چه زیبا دیدم عشق و شیدایی را به شکوه مهتابو شنیدم رازها ، از دل فریادها ، که گذر می کند ازفاصله ها... من به چشمم دیدم عشق "مهرک" به "شهاب"و "سپهر" ی که چه بی رحمی ها ، به طفولیت خود تجربه کرد ... من گواهی بودم اوج دلدادگی "مهسا" را ، با شکوه صبرشاز پس سیل جفا ، که فرو ریخته بر "مسعود" ش ... اشکهایم بارید در غم هجر "حسین"که "پرستو" ی دلش ، بال وپر ریخته هر سو می رفتتا ز دلبند اسیرش خبری یافت شود ... همه دیدند چه با عشق و محبت "ژیلا"همدل و همره یارش "بهمن"غم نوع بشر و محرومان آتشی افروخته ، در دل این دو غزال عاشق ... آسمان دل من ابری شد آن زمانی که "کیان" نیز گریستو خدا شاهد بود صبر زیبای "فهیمه" ، دل پر دردش راکه چه آرام و متین ، "مرتضی" را غزلی خواند ز مهر ... قلب من سخت فشرد ، دلم از غصه گرفتکه نگاه "حجت" ، از درون سلول بندها را کاوید ، تا به سلول "نفیسه" برسد ... و دگر قصۀ من نیست فقط غزل عشق من و "فیض الله"که حکایت باقی است تا که دنیا فانی است ...

دلنوشته ترانه بنی یعقوب برای بهمن احمدی امویی: گاهی هم به آزادی خودت فکر کن!

ترانه بنی یعقوب در نامه ای خطاب به بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار دربند نوشته است: به حال تو غبطه می خورم، به تو که آنقدر صبوری. به تو که اصلا به آزادی فکر نمی کنی. به گزارش نوروز، بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار و تحلیلگر اقتصادی که در حوادث پس از انتخابات بازداشت شد، از سوی دادگاه بدوی به 7 سال حبس و چهار ماه حبس تعزيري و 34 ضربه شلاق محكوم شده است.این روزنامه نگار از 9 ماه پیش تاکنون در زندان اوین به سر می برد. به گزارش کانون زنان ایرانی، متن نامه ترانه بنی یعقوب خطاب به همسر خواهرش، به شرح زیر است: برای صبورترین زندانی که می شناسم درست نه ماه از با ما نبودنت می گذرد بهمن جان . نه ماه است که ندیدمت! نه من و نه هیچ یک از اعضای خانواده مان .البته به جز ژیلا . اما نه! یک بار برای پنج دقیقه ای در همه این ماهها با تو ملاقات داشته ام . نمی دانم! فکر می کنم دو ماه پیش بود که ترا پنج دقیقه از پشت یکی از کابین های مات زندان اوین دیدم. بهمن جان یک بارپس از هفت ماه آن هم فقط برای چند لحظه از پشت کابین مات و بد رنگ اوین .در آن پنج دقیقه هم چیزی ندیدم جز صبوری بیش از اندازه ات . همه گفتند اگر بخواهید او را ببینید چون فامیل درجه دو هستید ! باید نامه بیاورید! نامه کتبی از دادستان تهران تا بتوانید ملاقاتش کنید. رفتیم دنبال نامه که این بار مسولان زندان لااقل بعد ازچند ماه اجازه ملاقات با تو را که حالا فامیل درجه دو ات شده ایم بدهند !! اما وقتی نامه را دیدند فقط یک جمله گفتند خواهر زن که اجازه ملاقات حضوری ندارد. فقط همسر و مادر همسر می توانند زندانی را حضوری ببیند و تو چون خواهر همسرش هستی تنها حق داری او را از پشت کابین و در انتهای ملاقات حضوری ببینی. مادر و ژیلا و امیر کوچولو به ملاقاتت آمدند چند دقیقه ای پشت کابین نشستم و به تو فکر کردم که الان در ملاقات حضوری چه می گویی به مادرمان که حالا بعد ازهفت ماه تنها یک بار ملاقات با تو نصیبش شده و حالا باید نصف وقتش را هم با من قسمت کند . او که ترا به انداره پسری که هرگز نداشته دوست دارد . بالا خره تو را آوردند تا سلام و احوالپرسی با تو داشته باشم .چون زمانی بیشتر از این باقی نمانده بود .در آن چند دقیقه کوتاه هم مثل همیشه بودی. دوست داشتنی و مظلوم . بهمن ! می دانی بعد از بازداشت ات در سی ام خردادماه چند بار این جمله را از همه شنیده ایم؟ «:بهمن خیلی مظلوم است چطور او را زندانی کرده اند مگر او هم می تواند گناهی مرتکب شده باشد ». مادر شیوای دوست داشتنی که به خاطر زندانی بودن دوباره دخترش این روزها خیلی به دادگاه می رود .فقط یک بار تو را اتفاقی و در هنگام ابلاغ حکم هفت ساله ات در آنجا دیده است . اما هر وقت حرفی از تو به میان می اید. فقط یک جمله می گوید "بهمن خیلی مظلوم است ". می بینی حتی یک بار دیدنت هم کافی بود که او بفهمد تو تا چه اندازه مظلوم و بی آزاری . بهمن عزیز !هرگز در همه این مدت که زندانی هستی ند یده و نشنیده ام که حتی یک بار از ما یا همسرت ویا اعضای خانواده ات درباره پرونده ات بپرسی یا از ما بخواهی که برای آزادیت کاری انجام دهیم. اصلا انگار خودت را کاملا از یاد برده ای ! چند باری از ژیلا سوال کردم که آیا بهمن درباره تجدید نظر خواهی حکمش پرسیده است ؟که او هر بار جوابش منفی بود . یعنی حتی اگر وکیلت برای تجدید نظر خواهی حکم ناعادلانه ات اقدام نمی کرد تو حتی یک بار هم این تقاضا را از ما یا وکیل مهربانت ، خانم غیرت نمی کردی . کمتر یک زندانی را دیده ام که انقدر از قید و بند خودش رها شده باشد. بارها دیده ام که زندانیان دیگر از همسر یا اعضای خانواده شان می خواهند که برای رهایی شان کاری کنند به دادستانی یا دادگاه بروند یا مدام برای پی گیری پرونده شان به وکلای شان زنگ می زنند . اما تو درست برعکس بارها در تلفن هایت شنیده ام که سفارش هم بندی هایت را کرده ای. مثلا درباره همسر بیمار یکی از هم بندی هایت سفارش می کنی که به او سر بزنیم . همین جا می گویم که ادمی به صبوری و بی تکلفی تو ندیده ام . آن روز هم که از پشت تلفن برای اولین بار از شلوغی و از دحام زندان گلایه می کردی ، بلافاصله اضافه کردی: البته درست می شود .چون خیلی از دوستان را می خواهند آزاد کنند و جایمان باز می شود و همه چیز درست می شود . تو اصلا نگفتی که خودت هم آزاد می شوی و همه چیز درست می شود .گفتی که بقیه آزاد می شوند و همه چیز درست می شود.تو چرا اصلا به آزادی خودت فکر نمی کنی؟ تو هرگز در این چند ماه یک بار هم لب به گلایه نگشوده ای . بهمن جان اعتراف می کنم که من وهمه خانواده برایت دلتنگیم وآرزو داریم که دوباره و برای همیشه در کنارمان باشی .اما به جز همه اینها به حال تو غبطه می خورم، به تو که آنقدر صبوری . به تو که اصلا به آزادی فکر نمی کنی. زندانی صبور! ما چشم انتظارت هستیم. خواهش می کنم گاهی هم به آزادی خودت فکر کن.

محمد استکی . کیوان صمیمی . کوهزاد اسماعیلی

3سال حبس تعزیری برای کوهزاد اسماعیلی سیدکوهزاد اسماعیلی، مسوول شعبه گیلان سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به سال حبس تعزیری محکوم شد. اسماعیلی که در حال گذراندن دوران محکومیت چهار ماهه حبس خود در زندان لاکان رشت است، به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام محاکمه و در دادگاه بدوی به سه سال زندان محکوم شد. گفتنی است، سیدکوهزاد اسماعیلی، در بامداد روز 13 آبان بازداشت و هشت روز را در بازداشت گاه وزارت اطلاعات سپری کرد. اما تنها یک روز پس از آزادی به قید وثیقه، برای اجرای حکم 4 ماه حبس خود که در سال 86 و به اتهم نشر اکاذیب صادر شده بود، به زندان فرستاده شد.
کیوان صمیمی دوباره به سلول انفرادی منتقل شد کیوان صمیمی، روزنامه نگار دربند صبح امروز مجددا از بند 350 اوین به سلول انفرادی بند 240 منتقل شد. دلیل این انتقال،اعتراض صمیمی به شرایط نامناسب بند 350 بود. به گزارش "تا آزادی روزنامه نگاران زندانی" بلافاصله پس از اعتراض کیوان صمیمی، به دستور رییس بند 350 وی به سلول انفرادی منتقل شد. این اقدام در حالی صورت گرفته که انتقال به سلول انفرادی نیازمند دستور قاضی است، اما صمیمی بدون حکم قاضی و تنها به صلاحدید رییس بند به انفرادی منتقل شده است. رییس بند 350 همچنین ملاقات امروز کیوان صمیمی را با فرزندانش که از ساعتها پیش در سالن ملاقات انتظار می کشیدند، لغو کرد.
بازداشت یک فعال ستاد موسوی در اصفهان محمد استکی، از فعالان سیاسی شهر اصفهان پس از احضار به اداره اطلاعات این شهر بازداشت شد. اتهام این فعال سیاسی، اقدام علیه امنیت ملی از طریق ارتباط با رسانه های خارجی عنوان شده است. به گزارش کلمه، ماموران اداره اطلاعات اصفهان پس تفتیش منزل استکی، لپ تاپ، کیس کامپیوتر و برخی دیگر از وسایل وی را با خود بردند. اتهام اقدام علیه امنیت ملی در حالی عنوان شده که وی در ملاقاتی کوتاه با اعضای خانواده خود هرگونه ارتباط با رسانه های خارجی را تکذیب کرده است. یک منبع آگاه به خبرنگار ما گفت: این فعال سیاسی برای اعتراف به جرایم مورد نظر وزارت اطلاعات تحت فشار قرار دارد. وی که در ماه های گذشته چند بار به اداره اطلاعات اصفهان احضار شده و مورد بازجویی قرار گرفته بود در ستادهای مردمی میرحسین موسوی در اصفهان فعالیت داشت.

کروبی: تنها رفراندوم راهگشا خواهد بود

مهدی کروبی با صدور بیانیه ای، برای برون رفت از تنگناهای فعلی دو پیشنهاد ارائه کرد: برگزاری رفراندوم برای پایان دادن به حاکمیت شورای نگهبان و صدور مجوز برگزاری راهپیمایی برای معترضین در بیابان و کویر قم و مقایسه آن با میتینگ طرفداران حکومت در یکی از میادین مرکزی تهران. متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:بسمعه تعالی مردم بزرگ و آزاده ایراناز حضور فراگیر و گسترده شما به رغم فشارهای امنیتی و فضای بسته سیاسی حاکم در مراسم 22 بهمن امسال عمیقا سپاسگزارم.
امسال اگرچه مراسم 22 بهمن با دعوت همه جناح‌های سیاسی و شخصیت‌ها و مراجع عظام، با امید گشایش روزنه ‌هایی به سوی حل بحران و مشکلات ملی انجام پذیرفت، اما متاسفانه جریان تمامیت‌ خواه و خشونت ‌طلب می ‌کوشد با استفاده از صدا و سیما و رسانه‌های دولتی و شبه ‌دولتی خود، با بی ‌اخلاقی تمام و وارونه ‌سازی واقعیت و پنهان‌کردن وحشی‌گری‌های جانبی و فضای امنیتی حاکم بر این راهپیمایی، آن‌را به نفع خود مصادره کند. جریان خشونت‌طلب می‌خواهد از این راهپیمایی که با حضور عظیم اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان امکان پذیر شد، برای پاک‌کردن آثار ناشی از زندانی‌کردن‌ها و جنایت‌ها و شکنجه‌ها و کشتارهای خیابانی بهره برد. می‌خواهد چادری از مغلطه و کژنمایی بر این جنایات و وحشی‌گری‌های خود بکشد. راهپیمایی 22 بهمن امسال درحالی برگزار شد که نیروی‌های نظامی و امنیتی، تهران را به یک پادگان تبدیل کرده‌بودند. آن‌ها با هر حرکت و نشانه‌ای از عدم موافقت با وضع موجود، به‌شدت برخورد‌ می‌کردند و آن‌را خفه می‌کردند. طرفه آن‌که، حتی یک تصویر از این همه لشگرکشی و پرتاب نارنجک‌های اشک‌آور و ضرب و شتم شما مردم، در رسانه‌های داخلی نشان داده ‌نشد! گویا چشمانشان، با پرده‌هایی از گمراهی پوشیده شده که گمان می‌کنند که توانسته‌اند بر خاطره جمعی مردم پرده فراموشی بکشند و با مصادره تمام و کمال این مراسم ملی و مذهبی و انقلابی به نفع خود، مستمسکی برای ادامه جریان «سلب حقوق حقه مردم» فراهم کنند. حال آن‌که بدون دعوت جریان‌های سیاسی و حضور مردمی، راهپیمایی 22 بهمن امسال، به راهپیمایی بی‌رمق یگان‌های نظامی و امنیتی تبدیل می‌شد و امکان چنین بهره‌برداری تبلیغاتی برای ایشان فراهم نمی‌آمد.همه ما می‌دانیم که حضور شما مردم در راهپیمایی 22 بهمن، به یقین نه به دلیل علاقه‌تان به سیاست‌های سرکوب و پرکردن زندان‌ها که به‌دلیل علایق ملی و عشق‌تان به ایران، انقلاب و امام بود. شما مردم خوب کشورمان در راهپیمایی سالگرد انقلاب اسلامی شرکت نکردید تا با کتک‌زدن مردم بیعت کنید. شما مردم مومن کشور ما بهتر از هرکسی می‌دانید که ریختن خون بی‌گناهان با مبانی دین و اخلاق‌تان سازگار نیست. مگر مولای ما علی (علیه‌السلام) برای تقویت حکومت خود زندان‌هایش را پرمی‌کرد؟ شما مردم شهید داده کشورمان، راضی به سرپوش گذاشتن روی جنایات کهریزک و مجتمع سبحان و خوابگاه‌های دانشجویی و بی‌حرمتی به مراجع نیستید و حضور شما در راهپیمایی 22 بهمن هم، تاییدی بر آن جنایات نبوده‌است. با این‌حال کسانی که حداکثر تلاش خود را برای مهندسی تظاهرات 22 بهمن به‌کار بردند و از سراسر کشور با صدها اتوبوس و قطار نیرو به تهران اعزام کردند، باید دلیل خالی ماندن میدان آزادی را به هنگام سخنرانی، علی‌رغم استفاده از این همه نیرو و بسیج نیروهای انتظامی و نظامی خود توضیح دهند. مگر می‌شود تصور کرد که مردمی چنین فهیم، دلیل حضور ده‌ها‌هزار نفری نیروهای نظامی و انتظامی در خیابان‌ها را ندانند؟ آیا فکر می‌کنند مردم فشار نیروهای انتظامی و لباس‌شخصی‌ها با قمه و باتوم و گاز فلفل، برای جلوگیری از پیوستن خدمتگزاران نظام و ایران به خیل خروشان‌شان را نمی‌بینند؟ آیا تصور می‌کنند که مردم متوجه ترس و ضعف حاکمیت نشده‌اند؟مردم عزیز، حضور شما در راهپیمایی 22 بهمن امسال قابل تحلیل نیست، مگر آن‌که صف‌آرایی‌های دو گرایش عمده در این تظاهرات، مستقل از هم، نمایش داده و ارزیابی شود. ما با دوگرایش روبرو هستیم. یکی گرایشی است که از حق اجتماع و راهپیمایی مردم که در اصل 27 قانون اساسی نیز بر آن تصریح شده، می‌هراسد و برای‌همین روز راهپیمایی ملی، تهران را به پادگان تبدیل می‌کند. گرایشی که فقط حضور طرفداران خود را در راهپیمایی برمی‌تابد و ملت را مجموعه‌ای از افراد طرف‌دار و تابع خود می‌داند و بقیه مردم را، حتی اگر اکثریت نیز باشند، خس و خاشاک می‌خواند. اما سوی دیگر، گرایشی است که شما را با همه تنوع و رنگارنگی اعتقادی‌تان، فارغ از ویژگی‌های جنسیتی و قومیتی و فرهنگی و طبقاتی، به رسمیت می‌شناسد. گرایشی که مردم را نه صرفا به میدان آزادی، بلکه به نشستن سر سفره آزادی فرامی‌خواند. لذا برای ازمیان رفتن پرده‌های گمراهی از جلوی دیدگان جریان تمامیت‌خواه، براساس آموزه‌های مرادم امام خمینی(ره)، دو پیشنهاد دارم. پیشنهاد اولم این است که همان‌طور که حضرت امام در سال 1341 فرمود «حاکمیت یک میتینگ در یکی از میادین بزرگ تهران برگزار کند، به ما هم در بیابان و کویر قم اجازه متینگ بدهند»، می‌خواهم براساس حق مسلم مردم، طبق اصل 27 قانون اساسی، مجوز بدهند که در میدانی از تهران راهپیمایی از طرف ما برگزار شود تا اقلیت و اکثریت مشخص شود. امنیتش را هم خودمان تامین می‌کنیم و تضمین می‌دهیم که این راهپیمایی با پرهیز از هرگونه شعار ساختارشکن برگزار شود؛ یک راهپیمایی آزاد، آن‌هم یک‌بار برای همیشه، تا وزن هر گرایش در جامعه ما، بی‌فشار و تهدید روشن شود. اما پیشنهاد دوم: درحالی‌که جریان تمامیت‌خواه می‌خواهد راهپیمایی 22 بهمن را به رفراندومی برای تایید سیاست‌های خشونت‌آمیز و ضدمردمی خود تبدیل کند، پیشنهاد می‌کنم که براساس اصل 59 قانون اساسی، رفراندومی برای برون‌رفت از بحران برگزار شود تا به حاکمیت شورای نگهبان پایان دهد. دخالت‌هایی که به‌نام نظارت استصوابی، حاکمیت مردم را نشانه گرفته‌است و حتی از نظارت استصوابی هم پا را فراتر گذاشته‌است. این دخالت‌هاست که مانع برگزاری یک انتخابات آزاد ریاست‌جمهوری و تشکیل یک مجلس خبرگان و شورای اسلامی مستقل می‌شود. این چگونه مجلس مستقلی است که نمایندگان ملتش، از ترس نظارت شورای نگهبان، مجبورند که هربار بیانیه‌هایی برای محاکمه دلسوزان کشور تنظیم می‌شود، آن‌را امضا کنند؟ کارنامه انتخابات دهم ریاست جمهوری نشان داد که این، تنها رفراندوم است که می تواند راهگشای ما برای عبور از این تنگناها باشد. در کنار حضور مجلسی مستقل است که اصول مربوط به منافع و حقوق اساسی ملت مانند آزادی رسانه‌ها و مطبوعات، اصلاح شرایط برگزاری دادگاه‌های سیاسی و ... هم تامین می‌شود. و نیز این گونه مجلسی، فارغ از سایه حاکمیت شورای نگهبان است که وزن نیروهای سیاسی در جامعه را روشن خواهد کرد، نه جوسازی و تمهیدات دولتی و هزینه‌های میلیاردی، چنان‌که در 22 بهمن امسال دیدیم. والسلام مهدی کروبی

من هنوز زنده ام!

درود بر همه دوستان و هموطنان مبارز
بنا بر یک سری مشکلات پیش آمده قادر به ، به روز کردن وبلاگ خود نبودم.
تا آنجایی که مجبور به انتقال وبلاگ به یک آدرس دیگر شده و حتی وبلاگ را از گوگل نیز خارج کرده تا با سرچ کردن نام وبلاگ در گوگل هم نتوان آن را پیدا کرد.
اما با وجود همه این مشکلات و افزایش آن ، وبلاگ را برگردانده و به کارم ادامه دادم و خواهم داد.
از هیچ کس و هیچ چیز ابایی ندارم.
سربازان گمنام امام زمان! ، نهایت تلاشتان را بکنید، اما این را بدانید که نمی توانید من را از ادامه کارم بازدارید.

شهید دیگری در جنوب شرق تهران شناسایی شد

شهید راه آزادی : شهید مصطفی میرابراهیمی ایشان در مرداد دستگیر شده و با پیگیری خانواده ایشان به خانواده گفته شده که مصطفی در زندان اوین به سر می برد و حالش خوب است . ولی طبق همیشه به خانواده میرابراهیمی مثل دیگر زندانی های سیاسی و بازداشتی های اخیر، دروغ گفته بودند ، چون مصطفی زیر شکنجه ، که مکان آن فعلا نا معلوم است کشته شده بود و بعد از گذشت چندین ماه جنازه مصطفی میرابراهیمی را در 27 بهمن، تحویل خانوده ایشان داده اند. برای مصطفی تنها یک ختم در 30 بهمن گرفته شد که در اواسط مراسم، نیروها به مراسم حمله ور شدند و مراسم را بر هم زدند. و دیگر هیچ..... خانواده میرابراهیمی زیر فشار هستند که خبری به هموطنان داده نشود.

آزاد؟!!

ایران آزاااااااااااااااااااااااااااااد ترین کشور دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااست.
ایران و ایرانی دوستتان دارم.
بدرود