به دخترم تجاوز کردند، دخترم کنترل ادرارش را از دست داده. زجرنامه یک پدر! ( وبلاگ شخصی بهاره مقامی)

دو هفته خبری از او نداشتیم. از روزی كه رفته بود مراسم ندا برنگشت. همه جا را دنبالش رفتیم. ده دفعه به اوین سر زدم، می گفتند نیست، می گفتند حتماً از خانه فرار كرده. می گفتم فرار برای چه؟ توی دل می گفتم مگر مثل خواهر ها و دختر های شماست كه از ترس همچین برادر ها و پدر هایی خیابان را به خانه ترجیح دهد. بعد از دو هفته زنگ زدند كه بیایید تحویلش بگیرید، باز رفتیم اوین، گفتند بروید بهداری زندان، حالش خوش نیست. خوشحال بودیم كه پیدایش كرده ایم، كه زنده است، اما وقتی كه نگاه خالی اش را روی تخت دیدم دلم ریخت. گریه نكرد، حرف هم نزد، بود، اما انگار نبود. تكان نمی خورد، گذاشتیمش روی ویلچر و بردیم تا دم ماشین. توی ماشین هم ساكت بود، از نگاه من طفره می رفت. من و مادرش هم ساكت بودیم، ما هم به هم نگاه نمی كردیم. نمی خواستیم حقیقت داشته باشد، نمی خواستیم باور كنیم..بهاره جان، كاش اینجا بودی و عكس قدیمهایش را نشانت می دادم، می دیدی كه چه دختر شادی بود، همیشه می خندید. گل من بود، بهار من بود. شادی دل بابا بود. ما همین یك بچه را داشتیم. همه وقتی فهمیدند گم شده نگرانش شدند. وقتی برگشت همه فامیل می خواستند بیایند دیدنش، ماندیم چه بگوییم. دخترم تو خودت می دانی، خودت هم كشیده ای. دختر من هم مثل تو معلم بود. به بچه های كنكوری درس خصوصی می داد. بیست سالش هنوز تمام نشده بود. با اینكه خودش هنوز دانشجو بود ولی كار هم می كرد. دختر من كه دانشجوی رشته فیزیك بود، دختر من كه افتخار همه فامیل بود، حالا حتی اختیار ادرار خودش را هم ندارد. ده جور مرض عفونی گرفته.... http://baharehmaghami.blogspot.com/2010/04/blog-post_21.html

یادی از دل آرا دارابی ، با شعری از حمید حمیدی

رنگین کمان خاک

حمید حمیدی

(با یاد دلارا دارابی)

hamid-hamidi2.jpg

پیشکش به آسیه امینی برای رنجی که از غم دلارا کشید. "در کجای این شب تیره"* ،گسترده ای سفره- دل-غم گرفته خود را؟ می دانم غصه های تو سخت ترازآن است، که درروزگاریخ زده ما حل شود . دلارای تو و من، نه دلارای ما ، "شب را سیاه کشید،بی ستاره،بی ماه،بی فردا!** و رفت. گوئی کزآغاز نبوده است. من و توو دلارا، دردامنه سرزمینی بزرگ شدیم که روستائیان صادق- ساده- دل، امتداد روشنی راباآن، اندازه می گرفتند. اما دلارا، امشب و هر شب در دامنه کوهی ، درآغوش ماه جای دارد، ودسته دسته ستاره می چیند، وبا پرواز عاشقانه آفتاب، آسمان را زیر بالهای فرشته گونه خود می گیرد، تا دیگر آسمانی را خاکستری نپاشد،*** تا دیگر"سرخ کبود" را، "لاجوردی" نگیرد.*** دلارای ما دیگر،زندانی رنگها نیست، اوگمشده در رنگین کمانهاست. دلارای ما را امروز عاشق وار به خاک-سرزمینی بخشیدند، تا شب،ماه برگونه های سرخش بوسه زند وبامداد- خورشید و طوفان خزر از او دوباره جان بگیرند. طناب"بی عدالتی"را،چگونه بر گردن-او آویختند، تا چشمان-عاشق-رنگها، دیگر نبیند؟ دلارای تو و من،نه دلارای ما، یکی دیگر از آویختگان در برگهای تاریخ شد، تا خزر خود را از غم به ساحل بکوبد، تا آسمان در سوگ او اشک بریزد. ای سرزمین سبز! دلارا را با رنگین کمانش، تنها مگذار. به او بگو،مادرش سرخ کبود میگیرید. و پدرش خاکستری می نالد. ای سرزمین سبز، دلارای ما، تورا با تمام-ظالمانش وباانبوه عاشقانش دوست میداشت، آیا تو نیز می توانی،عشقی جاودان برای او باشی؟ بگو،بگو که می توانی، تا ظالمان این روزگار یخ زده، از عشق تو به عاشق رنگها حسرت کشند. ای سرزمین سبز، آغوشت را بگشا، و دروازه شهرت را باز کن، همان دروازه ای که بر پشت آن نوشته شده است: "آزادی". دلارای ما از امروز،مهمان رنگین کمانهایش درخاک سبزتوخواهد بود. امروز سالگرد به دار آویخته شدن دل آرا دارابی است. یادش گرامی باد

در دانشگاه شريف شعارنويسي عليه سران حكومتي همچنان ادامه دارد

هرانا؛ اولین ملاقات ابوالفضل عابدینی با خانواده اش پس از گذشت دو ماه

خبرگزاری هرانا - صبح روز جاری مورخ 8 اردیبهشت 88، مادر ابوالفضل عابدینی نصر خبرنگار مستقل، و مسئول پیشین روابط عمومی مجموعه فعالین حقوق بشر در ایران پس از قریب به دو ماه با وی در زندان اوین ملاقاتی کوتاه داشت.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، دراین دیدار ، مادر ابوالفضل عابدینی که دوازدهم اسفند ماه سال گذشته در منزل پدری خود در شهرستان رامهرمز و در پی یورش های هماهنگ و سازمان دهی شده به فعالین حقوق بشر، بازداشت شده است؛ وضعیت روحی و جسمی فرزندش را خوب ارزیابی کرد.

پس از اتمام ملاقات، مادر این فعال حقوق بشر با مراجعه به دفتر دادستان تهران با ارایه درخواستی مبنی بر بی گناهی فرزندش خواستار آزادی هر چه زود تر ایشان شد. شایان ذکر است که آقای عابدینی به تازگی از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به "یازده سال حبس تعزیری" محکوم شده است.

جاوید نام بهروز مهاجر از کشته شدگان ۸۸


جاوید نام بهروز مهاجر از جان باختگان راه آزادی که به ضرب گلوله به قتل رسید.

روز ملی خلیج فارس مبارک باد.

روز ملی خلیج فارس مبارک باد.

حکم اعدام جعفر کاظمی تایید شد!

دادگاه تجدید نظر شعبه 36 استان تهران به ریاست حجت الاسلام زرگر حکم اعدام جعفر کاظمی را تائید کرده و اعلام شده که این حکم قطعی و بعد از 3 روز قابل اجرا میباشد. کاظمی در 27 شهریور 88 در اعتراضات بعد از انتخابات دستگیر شده و دارای 2 فرزند میباشد اتهام او محارب و تبلیغ علیه نظام و همکاری با گروهای معاند ذکر شده به گفته نسی...م غنوی وکیل جعفر کاظمی حتی حکم صادره از دادگاه بدوی را هم به او ابلاغ نکردند !در پرونده کاظمی هیچ گونه سندو مدرکی که دال بر همکاری با گروههای معاند باشد وجود ندارد و چون او حاضر به اعترافات تلویزیونی نشده است حکم اعدام او را تائید کرده اند .

نوشتن شعارهاي ضد حكومتي در دانشگاه آزاد مشهد

طي چند روز اخير دور تا دور ديوار دانشگاه آزاد مشهد عليه سران حكومتي شعارنويسي شده است . بلافاصله نيروهاي حراست دانشگاه اقدام به پاك كردن شعارها با رنگ سفيد كرده اند . يكي ازد انشجويان گفت مگر ننگ با رنگ پاك ميشود ؟ ما خسته نميشويم و همچنان به نوشتن شعارهاي اعتراضي خود ادامه ميدهيم .

عضویت رژیم در کمیسون «مقام زن» سازمان ملل با مخالفت فعالان حقوق زنان مواجه شد!

سایت رادیو فرانسه روز پنجشنبه نوشت عضویت رژیم در کمیسون «مقام زن» سازمان ملل به عنوان یک طنز تلخ با مخالفت فعالان حقوق زنان مواجه شد. این سایت نوشت: در حالیکه بنظر می رسد امروز ایران به عنوان عضو کمیسیون "مقام زن" کرسی منطقه آسیا و اقیانوسیه را در این نهاد وابسته به سازمان ملل – به دلیل بی رقیب بودن - اشغال خواهد کرد، در دو روز گذشته عده ای از شخصیت های فمینیست ایرانی در سراسر جهان با جمع آوری امضاء و نوشتن نامه سرگشاده به شورای اقتصادی - اجتماعی سازمان ملل متحد ، به نامزدی رژیم ایران برای کسب این کرسی اعتراض کردند. این اعتراضات به ویژه بر محور این استدلال انجام گرفته است که رژیم ایران به پیمان های بین المللی تامین حقوق برابر برای زنان و مردان پایبندی نشان نمی دهد. در طوماری که فعالان حقوق زنان برای مخالفت با عضویت رژیم ایران نوشته اند آمده است که رژیم ایران از عضویت در این کمیسیون برای توجیه تبعیض جنسیتی بهره برداری خواهد کرد. در این نامه آمده است: آیا قوانین تبعیض آمیزی مثل نداشتن حق انتخاب همسر برای دختران، نداشتن حق انتخاب تحصیل بعد از ازدواج، نداشتن حق طلاق، نداشتن حق سرپرستی فرزند، تلاش برای تسهیل چند همسری مردان، تصویب طرحی به نام عفاف که به ماموران دولتی اجازه می دهد در خیابانها با زنان و دختران رفتارهای پر خشونت داشته باشند، سهمیه بندی جنسیتی دانشگاه ها و دستگیر و زندانی کردن فعالان مسالمت جوی حقوق زن و ده ها مثال دیگر کافی نیست تا نشان دهد دولت جمهوری اسلامی اعتقادی به برابری جنسیتی ندارد و برای تثبیت این تبعیض از همه امکانات موجود بهره می گیرد؟ در ده سال گذشته بسیاری از فعالان زن در ایران کمپین های متعددی برای رفع تبعیض های قانونی و اجتماعی و سیاسی به راه انداخته اند که جنبش جهانی زنان را نیز متاثر کرده است. با این وجود متاسفانه تنها عامل پذیرش اعضا در نهادی بین المللی همچون کمیسیون مقام زن، سهمیه بندی منطقه ای است نه عملکرد دولتهای منطقه در قبال مسائل زنان.. پرسش اینجاست که آیا دولتی که به گزارش شواهد و مدارک، اساساً باوری به برابری جنسیتی ندارد، چه اهدافی را در کمیسیون مقام زن که اهدافش را بر مبنای رفع تبعیض جنسیتی و توسعه مقام و جایگاه زن بنا نهاده دنبال می کند؟ دراین نامه آمده است که رژیم ایران باوری به برابر حقوق زنان ندارد و صلاحیت عضویت در یک ارگان بین المللی برای دفاع از حقوق زنان را ندارد. http://www.hambastegimeli.com/index.php?option=com_content&view=article&id=6446:----l-r---------&catid=17:2010-01-14-14-01-54&Itemid=60

احضار، محاکمه و صدور حکم برای شش فعال دانشجویی تهران و همدان

جــرس: سه فعال دانشجوییِ عضو کمیته گزارشگران، در دادگاه انقلاب مورد مورد تفهیم اتهام قرار گرفتند و یک دانشجوی دانشگاه تهران به دادگاه انقلاب احضار شد. همزمان یکی از دانشجویان دانشگاه همدان که از روز عاشورا در تهران بازداشت می باشد، مشمول دو سال حبس گردید و یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه تهران نیز، با گذشت ماهها، کماکان در بازداشت و بلاتکلیفی به سر می برد.

اعضای کمیته گزارشگران

به گزارش سامانه خبری کمیته گزارشگران حقوق بشر، طی روزهای گذشته سعید جلالی‌فر، سعید کلانکی و علی کلایی، سه تن از اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر، با حضور در دادسرای مستقر در زندان اوین و دادگاه انقلاب، مورد تفهیم اتهام واقع شده و آخرین دفاعیات از آنان اخذ گردید.

این گزارش خاطرنشان می کند جلالی‌فر بیش از ۱۰۰ روز در زندان اوین بازداشت بوده و با اتهام "تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی" روبرو شده است. وی تمامی اتهامات وارده را رد کرده است.

همزمان سعید کلانکی و علی کلایی، دو عضو دیگر کمیته نیز جهت بررسی پرونده در دادسرای اوین و دادگاه انقلاب حاضر شدند که اتهام وارده به کلانکی، "تبلیغ علیه نظام به نفع گروه‌های معاند" و "توهین به رهبری" اعلام شده و کلایی نیز به "ارتباط و همکاری با مجاهدین خلق" و "نشر بیانیه اختلاف‌ برانگیز میان ارتش و سپاه" متهم شده است.

هم اکنون شیوا نظرآهاری، کوهیار گودرزی و نوید خانجانی سه عضو دیگر این تشکل در بازداشت به سر می‌برند.

دانشگاه تهران

به گزارش سامانه خبری دانشجو نیوز، مهدی تاجیک دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران و فعال مطبوعاتیِ روزنامه های توقیف شده، اواسط هفته جاری به دادگاه انقلاب احضار شد.

این دانشجو و فعال مطبوعاتی، در پی دستگیری های گستردۀ پس از وقایعِ عاشورای سال گذشته، توسط نیروهای امنیتی در منزل خود دستگیر و بعد از مدتها بازداشت در انفرادی ۲۰۹ و عمومی ۳۵۰ زندان اوین، قبل از عید با قرار وثیقه از زندان اوین مرخص شد. وی اوایل سال ۸۵ نیز دستگیر و بعد از ماهها بازداشت، به سی ماه حبس تعزیری محکوم شده بود.

همین منبع خبری گزارش داد جهانگیر عبداللهی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران که با گذشت بیش از سه ماه از زمان بازداشتش همچنان در زندان اوین به سر می برد، هم اکنون بلاتکلیف در بند ۳۵۰ زندان اوین در وضعیت بلاتکلیفی به سر می برد. این منبع خاطرنشان کرد "عبداللهی بارها تهدید به اعدام شده و بازجویان اظهار داشته‌اند وی را همانند احسان فتاحیان (دانشجوی کرد دیگر) اعدام خواهند کرد."

دانشگاه همدان محسن عبدی دانشجوی باستان شناسی دانشگاه بوعلی همدان و از بازداشت شدگانِ عاشورای تهران نیز، از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.

عبدی از دانشجویان زندانی گمنام پس از انتخابات است که ماههاست در بازداشت به سر می برد و هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین زندانی بوده و تاکنون با درخواست مرخصی وی موافقت نشده است.

گزارش ها حاکیست خانواده عبدی به علت سکونت در شهرستان و وضعیت نامناسبِ مالی، توانایی پیگیری مؤثر وضعیت وی را ندارند.

طی روزهای گذشته با رای دادگاه انقلاب، میلاد فدایی به یکسال، سجاد ساده و محسن غمین (از پلی تکنیک) هرکدام به ۲ سال و نصیر اسدی (دانشجوی دانشگاه تهران) به هفت ماه حبس محکوم شدند و مهدی کلاری (دانشجوی نخبۀ المپیادیِ دانشگاه شریف) نیز که در آخرین روزهای سال گذشته با قرار وثیقه به مرخصی آمده بود، مجددا به زندان اوین منتقل شد.

‎شعارنويسي در خيابان نواب در تهران عليه سران نظام

گشت نيروهاي اطلاعاتي در دانشگاه آزاد خرم آباد

آژانس ايران خبر يكي ازدانشجويان دانشگاه آزاد خرم آباد به خبرنگارآژانس ايران خبر گفت : چند روزاست جو امنيتي در دانشگاه آزاد خرم آباد بالا رفته , نيروهاي اطلاعاتي در سطح دانشگاه گشت ميدهند ودانشجويان را زير نظر دارند . https://www.newsagency-ina.com/News-Details.aspx?newsId=34054&back=1

دانشجویان در روز جهانی کارگر اعتصاب غذا خواهند کرد

دانشجویان برخی از دانشگاه های کشور در روز جهانی کارگر دست به اعتصاب خواهند زد. بنابر گزارش های رسیده به دانشجونیوز، این اعتصاب در روز ۱۱ اردیبهشت (۱ می) و به مناسبت روز جهانی کارگر و ۱ روز پیش از روز معلم، در همبستگی با معلمان و کارگران سراسر کشور برگزار خواهد شد. دانشجویان قصد دارند با اعتصاب نمادین، اعتراض خود را نسبت به وضعیت سخت معیشتی و مشکلات کارگران و معلمان و فشارهای اجتماعی بر آنان اعلام نمایند. در این اعتصاب، دانشجویان ضمن حمایت از تمامی کارگران، همبستگی خود با معلمان و به خصوص اساتید سراسر کشور را اعلام خواهند کرد. اعتصاب غذای دانشجویان در صحن دانشگاه های مختلف کشور در روز شنبه ۱۱ اردیبهشت برگزار خواهد شد. دانشجویان علاقمند به شرکت در این اعتصاب می توانند برای اطلاع بیشتر از جزئیات این برنامه با "دانشجونیوز" مکاتبه نمایند. منبع:دانشجونیوز http://www.daneshjoonews.com/news/student/666-1389-02-08-15-48-01.html ایمیل دانشجونیوز: info@daneshjoonews.com

مادر ندا آقا سلطان: چشم های باز ندا مرا دیوانه کرد

هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان، دختر جوانی که چشمان بازش در گاه مرگ، چشمان جهان را به اتفاقات ایران گشود، در گفت و گو با روزاز "باز" بودن چشمانی گفته که دیوانه اش کرده است: چشمان باز فرزند. در حالیکه به نوشته "تایم" لحظه جان باختن ندا آقا سلطان در جریان سرکوب اعتراضات مردم ایران به کودتای انتخاباتی، شاید "پربینندهترین لحظه مرگ یک انسان در تاریخ بشریت باشد"، هاجر رستمی مطلق در گفتگو با "روز" و برای اولین بار از لحظاتی سخن گفته است که فیلم جان باختن دختر جوانش را به نظاره نشست. با مادر ندا آقا سلطان در حالی به گفتگو نشسته ام که از 30 خرداد تاکنون بارها ناچار شده است یک تنه در مقابل کسانی بایستد که به انواع دروغ ها متوسل شدند تا حکومت را از کشته شدن ندا، مبرا کنند اما هنوز کسی پای صحبت ها و درددل های این زن داغدار اما صبور و سربلند ننشسته است. زنی که لحظه جان باختن دخترکش را همچون جهانیان به تماشا نشست و عزیز از دست رفته اش سمبل مبارزه آزادیخواهی یک ملت شد. مصاحبه "روز" با هاجر رستمی مطلق، مادر ندا آقا سلطان را در ذیل بخوانید. خانم رستمی، فیلم جان باختن ندا را چگونه دیدید. ممکن است بگویید از این فیلم و.... با آقای پناهی بارها حرف زده بودم که ندا لحظات آخر چه گفت و چه اتفاقی افتاد اما جرات نمیکردم فیلم را ببینم. آقای پناهی می گفت "از تظاهرات خارج شده بودیم و به سمت ماشین می رفتیم که سوار شده و به منزل برگردیم که یکهو صدای تیر آمد. ندا باورش نشد که گلوله به او خورده؛ خم شد؛ نگاه کرد و فهمید چه اتفاقی افتاده و افتاد. فقط گفت : آقای پناهی من سوختم". اینها را بارها از آقای پناهی می پرسیدم و او می گفت اما تا 8 ماه فیلم را ندیده بودم. جرات نگاه کردنش را نداشتم. تا اینکه یک روز که تنها بودم جرات کردم و نگاه کردم. حالم خیلی بد شد؛ قابل توصیف نیست. آن چشم های باز ندا مرا دیوانه کرد. وقتی کسی می میرد چشم هایش بسته می شود اما چشم های ندای من باز ماند و من مطمئن ام که تا به هدف و خواسته اش نرسد بسته نمی شود. همان یکبار فیلم را کامل دیدم؛ دیگر نتوانسته ام کامل ببینم بااینکه در ماهواره ها و اینترنت و همه جا است اما سعی می کنم نبینم. مدام چشم های باز ندا و خونی که بالا آورد و جان دادن و آخرین حرفش "سوختم" با من است. همه جا و همیشه و به شدت مرا آزار می دهد. از درون ویرانم می کند. چشم های ندا خیلی اذیتم می کند. این چشم ها دنبال چرای زندگی خودش و چرای کشته شدنش می گشت و ... گفتید که چشم های ندا تا به هدف و خواسته اش نرسد بسته نمی شود. هدف و خواسته ندا چه بود؟ ندا دنبال آزادی بود. او به عنوان یک زن، دنبال آزادی های اجتماعی و زندگی انسانی بود. همیشه می گفت: "زن و مرد هیچ تفاوتی با هم ندارند برابر هستند اما چرا در ایران حقوق زن و مرد یکی نیست. چه فرقی بین زن و مرد است؟ چرا چون زن هستم باید حجاب اجباری داشته باشم و در قانون حق من ضایع شود". ندا دانشجوی دانشکده الهیات و معارف واحد تهران شمال بود. در این دانشگاه، چادر اجباری بود و ندا نمی توانست بپذیرد و مدام می گفت در محیطی که همه زن هستند چرا باید چادر سر کنم. او سه ترم بیشتر نخواند و انصراف داد. می گفت چرا وقتی بیرون می روم باید نگران باشم که به نوع پوشش من گیر ندهند و چرا مهمانی که می روم باید استرس داشته باشم که یکباره نریزند و نگیرند و.... برای ندا در اصل برابری زن و مرد، دغدغه بود. او آزادی می خواست. بعد از انتخابات هم به هموطنانش پیوست که دنبال رای و حق خود بودند. او نیز دنبال حق خود بود و اعتراض داشت، با اینکه نتوانسته بود رای بدهد. ندا چرا رای نداد؟ آیا آنطور که گفته شده جزو تحریمی ها بود؟ نه. ندا دنبال آزادی و تغییر بود. من شمال بودم که رای دادم و روز بعد از انتخابات برگشتم. ندا آن روز عصبانی بود. زنگ زد و گفت چند حوزه برای رای دادن رفته اما نتوانسته رای بدهد. بعد توضیح داد که در این حوزه ها نماینده آقای موسوی حضور نداشت. وقتی ندا پی گیر می شود و می گوید که میخواهم نماینده آقای موسوی را ببینم می گویند که نماینده احمدی نژاد اینجا است و بیا رای بده و او عصبانی می شود که چطور ممکن است در حوزه ای نماینده سایر کاندیداها نباشند و فقط احمدی نژاد باشد. برای همین رای نداده بود. به غیر از 30 خرداد، به همراه ندا در تجمعات حضور داشتید؟ هرگز تصور چنین اتفاقی را می کردید؟ جو قبل از انتخابات، جو بسیار قشنگی بود. هر گز به عمرم چنین شور و حالی ندیده بودم. با اینکه در راهپیمایی های انقلاب 57 هم همیشه من و خانواده ام حضور داشتیم اما هرگز چنین چیزی ندیده بودیم و به هیچ عنوان تصور چنین اتفاقاتی را نمی کردیم. در راهپیمایی های 57 خانواده من در شمال و ما هم در شهر ری همیشه در صف اول بودیم، اما دریغ از یک خراش کوچک. هیچ جای دنیا هم یک زن را مستقیم با تیر نمی زنند. از هلال احمر یک گروهی آمده بودند برای همدردی که من به خانه راهشان ندادم و گفتم که در هیچ جای دنیا چنین کاری نمی کنند حداقل به زانو می زنند؛ قلب و سینه را نشانه نمی گیرند. شما شکایت کرده اید و خواهان معرفی و محاکمه قاتل ندا شده اید. این شکایت در چه مرحله ای است؟ شکایت کردم؛ می خواهم قاتل ندا را معرفی کنند تا توی چشم هایش نگاه کنم و بپرسم چرا زدی؟ چه جوری زدی؟ چه حسی داری و چی نصیبت شد؟اما شکایتم به هیچ نتیجه ای نرسیده و هیچ جوابی نمی دهند. من هم شهروند این مملکت هستم. حق قانونی من است که بدانم چه کسی ندا را کشته و چه کسی دستور داده. فقط یک پرونده تشکیل شده که گواهی پزشکی قانونی هم درون آن است که علت فوت را اصابت گلوله ذکر کرده اند، اما هیچ رسیدگی نشده است. گویا به شما هم گفته بودند که دیه بگیرید و رضایت بدهید درست است؟ جرات نکردند مستقیم چنین حرفی به من بزنند.من قبلا اعلام کرده بودم که نه دیه می خواهم و نه قاتل را قصاص می کنم. فقط به من بگویید کی زد و کی دستور داد. می خواهم چشم در چشمان آنها نگاه کنم و بپرسم چرا؟ یک بار آقای شهریاری، قاضی دادسرای جنایی به من گفت که برخی خانواده ها دیه گرفته اند. گفتم من دیه نمی خواهم. گفت دیه از بیت المال است و من هم گفتم که من حرام می دانم و اجازه نمی دهم یک ریال از این دیه به خانه ام بیاید.اما یک مساله را باید توضیح بدهم. سعی می کنند وانمود کنند ما دیه گرفته ایم یا سایر خانواده ها دیه گرفته اند. در حالیکه این دروغ است. غیر از یک خانواده، نه ما و نه سایر خانواده ها دیه نگرفته ایم و حاضر به چنین کاری هم نیستیم. من تا زنده هستم شکایتم را پی گیری خواهم کرد. هرگز عقب نشینی نمی کنم و هر کجا که لازم باشد می روم. اگر در ایران به نتیجه نرسم میروم سازمان ملل باید بیایند جواب بدهند. یک روز گفتند صهیونیست ها بودند یک روز گفتند منافقان بودند یک روز رفتند جلوی سفارت انگلیس و آرش حجازی را قاتل اعلام کردند. هر روز یک حرفی می زنند و حرف های قبلی خود را نقض می کنند. اما باید بیاورند و به من نشان دهند و بگویند قاتل ندا این است، دستور دهنده این است و.... یک روز باید به من بگویند قاتل ندا کی بود. قبری که برای ندا گرفتیم دو طبقه است. گاهی می گویم من باید الان آنجا در آن قبر در کنار بچه ام باشم اما من هستم و می مانم تا قاتل بچه ام را پیدا کنم. آخر مگر بچه های ما چی می خواستند؟ جز حق قانونی خود چه می خواستند. من وقتی به ندا می گفتم نرو؛ می گفت مگر خودت 57 نمی رفتی توی خیابان؟ حالا نوبت ماست برای آزادی این مملکت برویم و برای حقوق خودمان. خب آیا جواب این گلوله است؟ بگویند با لباس های بچه من چه کردند؟ لباس های ندا را به شما بازنگرداندند؟ اوایل شوکه بودیم اما دو هفته بعد از این قضیه رفتم بیمارستان شریعتی، دنبال لباس های ندا. گفتند اینجا نیست. گفتم مگر چنین چیزی امکان دارد؟ حداقل کتانی خونین و شلوارش را بدهید که در نهایت گفتند لباس های ندا منهدم شده و گویا سوزانده اند... من به شدت منقلب شدم؛ یاد روز اول بیمارستان افتادم و پسر جوانی که شال خونی ندا را با خود برد. من خواهش می کنم از او، هر کسی که هست شال ندای مرا به من بدهد. این شال بوی ندا را می دهد. غیر از فیلم ها و عکس های شهادت ندا، تنها یادگاری بچه ام است. این شال را به من بدهید تا با بوی بچه ام جان تازه ای بگیرم. می خواهم برگردم به عقب و به روز 30 خرداد. خانم رستمی آن روز چه اتفاقی افتاد؟ من روز 25 خرداد با ندا و آقای پناهی رفتم تظاهرات و در یکی از کوچه های گاندی، لباس شخصی ها با موتور، دنبال ما افتادند. با ماشین برگشتیم اما ندا خیلی به هم ریخته بود و چون 25 خرداد چند نفر را شهید کرده بودند خیلی روی ندا تاثیر گذاشته بود. 180 درجه تغییر کرده بود. جمعه شب یعنی شب قبل از شهادت، یکباره از خواب پرید و گفت خواب خیلی بدی دیدم. گفت: "خواب دیدم تا صبح در میدان جنگ هستم و دارم می جنگم". روز شنبه ساعت که نزدیک 3 شد لباس پوشید که برود خواهش کردم که نرو و گفتم که حکم تیر داده اند اما گفت: "من با جوان های دیگر چه فرقی دارم آنها هم همه پدر و مادر دارند". گفتم که من به دلیل جراحی که قبل تر کرده ام نمی توانم بدوم تو هم نرو. اما جواب داد: "اگر برای تو اتفاقی بیفتد من نمی توانم تحمل کنم اما شاید تو تحمل مرگ مرا داشته باشی". ازمحمد و هدی (برادر و خواهر ندا) و دوستان ندا خواستم منصرفش کنند. اما هر چه گفتیم امروز خیلی اوضاع خطرناک است قبول نکرد و رفت در حالیکه نمی دانست چنین اتفاقی می افتد؛ هر گز تصور هم نمی کردیم. با توجه به خوابی که دیده بود نگران بودم. زنگ زدم به موبایلش و گفت که به حدی نیرو آورده اند که آدم وحشت می کند. پرسیدم چکار می کنند؟ پاسخ داد:" فکر کردی ناز و نوازش می کنند؟" دوباره زنگ زدم گفت: "گاز اشک آور زده اند و در آزمایشگاهی هستیم. سیگار روشن کرده ایم اما چشم هایمان به شدت می سوزد". چگونه از کشته شدن ندا مطلع شدید؟ بار آخری که با او صحبت کردم از موبایل آقای پناهی زنگ زده بود. گفت که دارند به سمت ماشین می روند تا برگردند به منزل اما دقیقه یک ربع بعد آقای پناهی زنگ زد و گفت که پای ندا تیر خورده و بیایید بیمارستان شریعتی و من هم به هدی زنگ زدم و راه افتادم. یکی از همسایه ها هم با من آمد. توی راه بیمارستان، بیرون را نگاه می کردم. انگار میدان جنگ بود. رسیدیم بیمارستان. دیدم محمد عین مجسمه شده و هدی گریه می کند. تعداد زخمی ها و شهدا زیاد بود.فقط یادم است که پسر جوانی، شال خونی ندا را در دست داشت. نفهمیدم کی رفت و شال را با خود برد. دنبال ندا بودم. آقای پناهی از بالا تا پایین لباسش، خونی بود. گفت که کتف ندا گلوله خورده. گفتم : من بچه نیستم که؛بگویید چه بلایی سر ندای من آمده. که آقای پناهی زد زیر گریه. من دیوانه شده بودم. داد می زدم و فحش می دادم به خدا فحش می دادم. می گفتم خدایا به تو فحش بدهم نه به مسئولین، چون تو کاری به بنده ات نداری. دویدم سمت اورژانس و آقای علیزاده، از حراست بیمارستان آمد و گفت شما مادر هستی هر چه می خواهی بگو. گفتم می خواهم ندا را ببینم. گفت در حال جراحی هستند تا گلوله را در بیاورند. فکر می کردم ندا زخمی شده. اصلا تصور کشته شدنش را نمی کردم. دیدم که شوهر هدی زنگ زد و برادران او هم آمدند. به ذهنم خطور نمی کرد که اینها برای چی می آیند اما رنگ رضا (شوهر هدی) عین مرده ها شده بود.در حیاط بیمارستان هم گاز اشک آور زده بودند و ما در سالن بودیم که دقایقی او را بردند و بعد که آمد به هدی گفت مادرت را ببر خانه و وقتی پرسیدم آرام گفت متاسفم. نفهمیدم چی شد عین دیوانه ها فقط جیغ می زدم و می گفتم: "ندای منو کشتن" و.... پیکر ندا را یک روز پس از کشته شدنش به خاک سپردید. مشکلی بابت تحویل پیکر ندا و تشییع او پیش نیامد؟ حراست بیمارستان خیلی همکاری کرد. گویا دیده بودند که فیلم شهادت ندا روی اینترنت رفته. ساعت سه صبح از حراست بیمارستان شریعتی به شوهر هدی زنگ زدند و گفتند که جسد را به پزشکی قانونی کهریزک برده اند. بعد شنیدیم که برای تحویل پیکر ندا پول گلوله می خواهند. پدر ندا و شوهر هدی با دوستان و پسر عموی ندا رفتند و با خود پول هم بردند. ساعت یک و نیم ظهر بود که زنگ زدند و گفتند مشکلی نیست و پول نگرفته اند و جسد را داده اند. تشییع کردیم و به خاک سپردیم و رفتیم منزل هدی و در آنجا مراسم گرفتیم. وقتی پیکر ندا را تحویل گرفتید در چه وضعیتی بود آیا او را کالبد شکافی کرده بودند؟ بالای سینه سمت راست گلوله خورده بود و به اندازه چند سانت جای بخیه بود اما قسمت پشت او سالم بود یعنی گلوله خروجی نداشت و در جراحی آن را درآورده بودند. تا جایی که ما دیدیم کالبد شکافی نشده بود. برای برگزاری مراسم ختم و هفت و چهلم ندا مشلات زیادی ایجاد شد.ممکن است در این زمینه توضیح دهید؟ روزی که ندا را خاک کردیم چند ماشین گارد ویژه همراه با تعدادی موتور سوار در کوچه ما دور می زدند و مدام عکس و فیلم می گرفتند. در اصل ما هیچ مراسمی نگرفتیم و فقط در خانه بودیم. در اصل مستقیم به ما چیزی نگفته بودند اما مساجد را از برگزاری مراسم برای شهدا ممنوع کرده بودند و ما به دو مسجد مراجعه کردیم که گفتند وزارت اطلاعات دستور داده و نمی توانیم. مثلا برای مراسم روز سوم به مسجد نیلوفر رفتیم که استعلام کردند و گفتند به شما مسجد نمی دهیم. بعد به مسجد امام جعفر صادق در حوالی شریعتی رفتیم که مسجد قبول کرد اما ساعت 12 دیدیم که اعلامیه ندا رفته روی اینترنت.می دانستیم که جمعیت زیادی خواهد آمد و من به خاطر حفظ جان مردم کنسل کردم. برای مراسم هفت هم در خانه بودیم و فقط سر خاک رفتیم. مراسم چهلم ندا، یادم است که به تنهایی در پارکی نشستید و شمع روشن کردید در حالیکه میر حسین موسوی و مردم زیادی بر مزار ندا رفته بودند و شما نیز از قبل اعلام کرده بودید مراسم چهلم را بر مزار ندا برگزار خواهید کرد. برای چهلم، از پلیس امنیت آمدند و گفتند مراسم نگیرید. من گفتم من چه به بهشت زهرا بروم و چه نروم، مردم خواهند رفت و مردم منتظر من نمی مانند. گفتند شما نروید. من هم گفتم باشد فقط به خاطر مردم نمی روم. بعد شنیدم که در بهشت زهرا در گیری شده است. نمی توانستم تحمل کنم منزل ما در تهران پارس است و من رفتم پارکی در پاسداران که نزدیک منزل هدی بود شمع روشن کردم و شروع کردم به گریه و روز بعد سرخاک ندا رفتم. و بعد هم رفتید جایی که ندا کشته شده بود. بله رفتم و آنجا هم شمع روشن کردم. مردم هم آمدند اما از پلیس امنیت آمدند و مانع شدند. اجازه ندادند بنشینیم و همه را متفرق کردند و از ما هم خواستند که محل را ترک کنیم. اما من هر چند وقت یکبار می روم دولا می شوم و جایی که ندا افتاد را می بوسم. شمع روشن می کنم و گل می گذارم. موقع شهادت ندا، فردی دست خود را به خون ندا زده و به دیوار زده بود. می رفتم خون دخترم را می دیدم آخرین یادگاری او را که اکنون اسپری قرمز زده اند و خون ندایم هم دیگر نیست. سال تحویل هم رفتم اما به خاطر مردم کمتر می روم چون مردم می آیند و با من می نشینند و ماموران می آیند و درگیری می شود و من دوست ندارم به خاطر ندا مشکلی برای کسی پیش بیاید و کسی زندان برود. برای همین بعضی شب ها ساعت 12 می روم و.... شب جمعه آخر سال هم از حضور مردم بر مزار ندا جلوگیری کردند درست است؟ آن روز خیلی نیرو ریخته بودند. البته همیشه اینکار را می کنند و نیروهایشان مدام آنجا هستند. نیروها فقط حضور داشتند اما روز بعد سر خاک ندا رفته و پارچه ای مشکی بر سنگ قبر او انداخته و نگذاشته بودند مردم بر مزار ندا بروند و بنشینند. به مردم گفته بودند مگر ندا امامزاده است که مدام می آیید و.... در این مدت چند بار نیز به سنگ قبر ندا آسیب رسانده اند و حتی گفته شده به صورت تصویرندا در سنگ قبرش شلیک کرده اند؛ تا چه اندازه این شایعات صحت دارد؟ بهشت زهرا سنگ قبر های کوچکی دارد و ما هنوز سنگ قبر اصلی ندا را نگذاشته بودیم. سه ماه از شهادت ندا می گذشت که یکی از دوستان تماس گرفته و به خواهر من گفته بود که برخی سنگ قبرها را شکسته اند و مادر ندا فعلا بهشت زهرا نیاید. نگفت سنگ قبر ندا را شکسته اند. من رفتم سرخاک. پر از مامور بود. حالم خوب نبود. دنبال قبر ندا می گشتم. فکر کن سنگ قبر بچه ات را گم کنی. داشتم سکته می کردم. جیغ می زدم قبر ندا کو. یهو خم شدم. بالای سر قبر ندا بودم و دیدم که سنگ قبر ندا را شکسته اند و همه را برده اند. فقط یک شماره 32 مانده بود. جیغ زدم هوار زدم گفتم ندا را کشتید سنگ قبرش را چرا می شکنید. افسر نیروی انتظامی آمد تسلیت گفت و ادامه داد که ما برای برقراری امنیت آمده ایم. گفتم اینقدر بهشت زهرا بی در و پیکر است که کسی مسولیتی نمی پذیرد؟ گفت که نمی دانیم چه کسی شکسته اما فردا یک سنگ قبر جدید می گذاریم. گذاشتند و آن را هم شکستند. آذر ماه ما سنگ قبر اصلی ندا را گذاشتیم که فقط 12 روز سالم بود. شلیک نکرده بودند اما انگار که با تیشه صورت ندا را تراشیده بودند. باز از پلیس امنیت گفتند سنگ قبر را عوض می کنیم که من مخالفت کردم و گفتم بگذارید همین بماند. عوض نمی کنم.بگذارید هر کاری می خواهند بکنند. سنگ قبر را هم ببرند. ندا در قلب مردم است. من روی سنگ قبر ندا هیچ چیزی ننوشته ام. نه شهید و نه هیچ چیز دیگر و فقط نوشته ام ندا آقا سلطان و همین خود گویای خیلی چیزها است. همین اسم خود خیلی حرفها دارد. اولین برخورد مسئولان با قضیه شهادت ندا چگونه بود؟ یعنی با شما چه برخوردی کردند؟ روز اول دو نفر از شورای عالی امنیت ملی آمدند و تسلیت گفتند. از پلیس کلانتری یوسف آباد هم آمدند و آنها نیز تسلیت گفتند. چند روز اول خبری نبود. اما چند روز بعد آمدند و گفتند که احتمالا انتقام عشقی است و شوهر سابق ندا دست به انتقام زده و ما گفتیم چنین چیزی امکان ندارد. آن زندگی تمام شده و اکنون دو ماه است ندا با کس دیگری آشنا شده و مدتی دوست بودند و اکنون به خواستگاری و نامزدی رسیده است. هر چند که عقد نکرده بودند و نامزد رسمی نبودند اما نامزد بودند و ندا مشکلی نداشت که کسی بخواهد انتقامی از او بگیرد. رفتند تحقیق کردند و گفتند حق با شماست. و بعد خواستند که ندا را به عنوان شهید، تحت پوشش بنیاد شهید قرار دهند. بله روزنامه همشهری به نقل از آقای زریبافان نوشته بود که اگر وزارت اطلاعات بگوید ندا ترور شده ما هم او را تحت پوشش بنیاد شهید قرار می دهیم. که من اعلام کردم ندای من همچون بقیه بچه ها شهید شده و ما نمی خواهیم تحت پوشش این بنیاد قرار بگیرد. در این میان بازداشت کاسپین ماکان به چه دلیلی بود؟ گفته می شد با تعهد شما آزاد شده است؟ کاسپین اول خبر نداشت. همان روز اول من زنگ زدم و گفتم که ندا را کشتند. آمد و با ما بود تا شب هفت ندا که به من گفت به خاطر مصاحبه هایی که کردم ممکن است مرا بازداشت کنند. چند روز بعد بازداشت شد. از طریق مقامات امنیتی پیگیری کردم و گفتم این جوان، دو ماه است وارد زندگی دختر من شده و اصلا هم اهل سیاست نیست. در اصل کاری هم نکرده بود فقط چند مصاحبه درباره ندا انجام داده بود. تعهدی از من نگرفتند. یعنی امضایی از من نگرفتند.او هم با وثیقه آزاد شد؛ اما من هم گفتم که بعد از آزادی اگر کاسپین هر اقدامی انجام دهد مسئولیتش با من نیست و ربطی به ما ندارد. آن موقع فکر نمی کردم کاسپین از کشور خارج شود. خانم رستمی پدر، خواهر و برادر ندا نیز فیلم جان باختن او را دیده اند و عکس ها، موزیک ها و کلیپ های مختلفی که ساخته شد و تصاویر دیگر را. ممکن است از آنها برایم بگویید و از فضایی که بر زندگی شما حاکم است؟ پدر ندا که مثل من است. یکباره چشم ها قرمز می شود و اشک سرازیر می شود. دیدن ان فیلم همه ما را به زانو در آورد. خیلی سخت است و کسی نمی تواند تصور کند دیدن لحظه جان باختن عزیزش به این صورت چقدر کشنده است. هدی همان اوایل فیلم را دیده بود. محمد هم همین طور اما به خاطر من خودداری می کنند و درونشان می ریزند. بروز نمی دهند. جلوی من گریه نمی کنند. دلمان که برای ندا تنگ می شود، می روند سراغ فیلم جان باختنش تا او را ببینند. محمد دلتنگ که می شود می رود سراغ پیانوی ندا. محمد تار و ویلون می زند و ندا پیش آقای پناهی، کلاس آواز می رفت. پیانویی را پسندیده بود و می خواست بخرد حتی جایش را هم در خانه تعیین کرده بود. بعد که شهید شد محمد پیانو را خرید و آورد گذاشت همان جا که ندا می خواست بگذارد و اکنون همانطور که می شنوید صدای همین پیانو است که محمد به آن پناه می برد. هدی مدام مرا دلداری می دهد و می گوید که به نکات مثبت فکر کن که ندا را همه مردم دوست دارند و الان سمبل آزادی مردم ماست و.... اما من یک مادرهستم. دلم برایش تنگ شده است. دلم می خواهد صدایم کند و بگوید: "مامان". لبخند های قشنگی داشت. دلم می خواهد بخندد از در بیاید و بگوید: مامان غذا چی داریم؟ منتظر آن صدا هستم و... فقط می نشینم به خدا می گویم خدایا طولانی ترین عمر را به قاتل ندا بده اما هرگز نگذار تا روزی که زنده است، روی آرامش ببیند و روزی صدبار از خدا درخواست مرگ کند. ندای من یک لحظه سوخت ولی مرا تا آخر عمو سوزاند.... زندگی ما دگرگون شده.پدر ندا و من بروز می دهیم اما هدی و محمد نه. در حالیکه هدی به شدت این مدت ضربه خورد. ابتدا ندا و بعد همسرش که دقیقا یک ماه بعد از شهادت ندا بیمار شد. رفتیم بیمارستان آزمایش گرفتند و گفتند که سرطان استخوان دارد و دو ماه بعد فوت کرد. اما هدی باز مونس من است و مرا دلداری می دهد و... اما همه احساس می کنیم که ندا حضور دارد و فقط حضور فیزیکی ندارد. او با ما زندگی می کند. سه شنبه روز تولدم بود. هرسال ندا مرا به رستوران می برد. امسال هدی مرا به همان رستوران برد و خیلی اذیت شدم هنوز باورم نمی شود. شب هدی، خواب ندا را دیده بود که برای من کادویی آورده بودو به من می گفت ندا همه جا حضور دارد و با ماست و.... خانم رستمی می دانم خیلی اذیت شدید. من پوزش می خواهم از اینکه مجبور شدید همه اینها را مرور کنید. در پایان اگر حرف خاصی دارید بفرمایید. نه این چیزها، جزوی از زندگی ماست. جزوی جدا نشدنی که همیشه و در تمام لحظات با ما است. اما اینجا می خواهم از همه مردم تشکر کنم و از همه محبت ها و همدردی ها و روحیه ای که داده اند و می دهند. از همه هنرمندان تشکر می کنم. ازهم وطنان خودم که ده ماه است پا به پای من در بهشت زهرا و محل شهادت ندا هستند با اینکه مامورها هستندو مدام فیلم می گیرند اما مردم می آیند و به ما روحیه می دهند. نمیدانم چکار باید بکنم در مقابل این همه محبت و چگونه تشکر کنم. از هم وطنانم در خارج از کشور و مردم دنیا تشکر می کنم که ما را تنها نگذاشتند. از کسی که تابلوی نگاه آخر ندا را کشید و این تابلو و این نگاه خیلی مرا اذیت کرد، از شهردار میلان که به یاد ندا درخت کاشت و از همه کسانی که برای ندا خواندند. دو کار را روی من تاثیر گذاشت. یکی آنکه می گوید آزادی خون می خواهد و ندا خون داد برای آزادی" و دیگری آهنگی که می گوید" ندا نترس، ندا بمان".... همه این ها به ما روحیه می دهد و و باعث افتخار ما شده است و من افتخار می کنم که ندا برای آزادی رفت. افتخار می کنم که شهادت ندا، سمبل آزادی شد. این برای من خیلی ارزشمند است و وقتی می روم بهشت زهرا و قبر دختر جوانی که فاصله زیادی با قبر ندا ندارد را می بینم که نه اسمی دارد و نه کسی سر خاکش می آید خدا را شکر می کنم که ندا را جای دیگری نبردند در همان خیابان تمام کرد کهریزک نبردند و استاد بالای سرش بود. خیلی دردناک است؛ بخصوص الان که بهار است. ندا عاشق بهار بود.بیرون که می روم یکباره می زنم زیر گریه و مردم نگاه می کنند و... فقط می گویم خدایا به مادرها صبر بده به درد مادران زندانیان برس و به درد مادران اعدامیان و.... روز

بازداشت یکی از اعضای کانون صنفی معلمان در تبریز

خبرگزاری هرانا – در پی فشارهای فزاینده بر فعالان صنفی معلمان در آستانه ی روز معلم، یکی از اعضای کانون صنفی معلمان در تبریز بازداشت شد. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، "توفيق مرتضي پور" از اعضاي كانون صنفي معلمان در پی یورش نیروهای امنیتی به منزل شخصی اش در تبریز بازداشت شد. ماموران امنیتی پس از ورود به منزل آقای مرتضی پور و بازداشت ایشان ضمن تفتیش منزل وی كيس کامپیوتر و برخي وسائل شخصي ديگر ايشان را نيز ضبط کردند. در طی روزهای اخیر فشار بر صنف معلمان به شدت افزایش یافته و دستکم 7 تن از ایشان بازداشت شدند. این در حالیست که کمتر از 5 روز تا آغاز هفته ی معلم باقی مانده است. http://hra-na.info/1389-01-09-08-12-36/994-1.html

بیانیه کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران در رابطه با وضعیت وخیم و بحرانی آیت الله بروجردی

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران
برخی از نزدیکان روحانی سیدمحمدحسین بروجردی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از اعمال فشارهای جسمی و روحی بروی درزندان بروی خبردادند. این منابع کمپین گفتند که او درزندان از محرومیت ازبستری شدن در بیمارستان زندان رنج می برد و طی مدتی که در زندان به سر می برد دچارکاهش وزن شدیدی شده است:‌ «آقای بروجردی دچار ضعف و کاهش وزن شدید شده، به گونه ای که قادر به حفظ تعادل جسمی در هنگام ایستادن و راه رفتن نبوده، بارها به زمین خورده، صدمه دیده است، از جمله در تاریخهای ۱۰ اکتبر، ۱۲ اکتبر، ۱۷ نوامبر و ۲۱ دسامبر ۲۰۰۹ (۱۸ مهر، ۲۰ مهر، ۲۶ آبان و ۳۰ آذر ۱۳۸۸) که چندین دقیقه نیز به حالت اغما رفت.»
منبع یاد شده همچنین گفت که این روحانی از بند انفرادی زندان مرکزی زندان مرکزی یزد به زندان منتقل شده و در تاریخ در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹ ، ۲۲ آوریل ۲۰۱۰، در پی اعتراض به نقض گسترده حقوق بشر در زندان که با حمایت کلیه زندانیان مواجه شد، مورد ضرب و شتم مامورین قرار گرفت و به اتهام شورش و اغتشاش در زندان، به بند انفرادی منتقل شد ولی تا این ساعت، اطلاع بیشتری از وضعیت و محل نگهداری ایشان در دست نمی باشد:‌» ایشان در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ (۳ آذر ۱۳۸۷) از زندان اوین به زندان مرکزی یزد تبعید شدند و در تاریخ ۱۹ اگوست ۲۰۰۹ (۲۸ مرداد ۱۳۸۸) به علت وخامت وضعیت جسمی ناشی از تزریق داروهای مشکوک، ضرب و شتم و اعتصاب غذا و ..... از بند انفرادی زندان مرکزی یزد به بند ویژه روحانیت زندان اوین منتقل گردید. این نکته حائز اهمیت است که طی مدت مذکور نه تنها در بیمارستان بستری نشدند بلکه اجازه مرخصی درمانی هم صادر نشد.
WWW.SEDAYEZAN.BLOGSPOT.COM

احضار حامیان مادران عزادار به دادگاه انقلاب و مورد بازخواست قرار دادن آنها

بنابه گزارشات رسیده به" فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران"،روز گذشته 4 نفر از حامیان مادران عزادار به دادگاه انقلاب فراخوانده شدند و بیش از 5 ساعت در مورد اتهامات واهی ساختگی بازجویان وزارت اطلاعات مورد بازخواست قرار گرفتند. روز سه شنبه 7 اردیبهشت ماه چهار نفر از حامیان مادران عزدار که در یورشهای وحشیانه، گسترده و شبانه مامورین وزارت اطلاعات در 19 بهمن دستگیر و هفته ها در بند مخوف 209 زندان اوین تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داشتند به شعبه 3 بازپرسی امنیت دادگاه انقلاب فرا خوانده شدند و توسط فردی بنام بیگی رئیس این شعبه بیش از 5 ساعت مورد بازخواست قرار گرفتند.بیگی سعی داشت در طی این مدت اتهامات ساخته شده توسط بازجویان وزارت اطلاعات و همکاران وی را به آنها بقبولاند. ولی همۀ آنها اتهامات ساختگی نسبت داده شده را رد کردند و به او گفتند که ما حامیان مادران عزادار بودیم و در حریم خصوص خانه های خود مورد تهاجم وحشیانه مامورین وزارت اطلاعات قرار گرفتیم و همانگونه که در دوران بازداشت و زیر شکنجه های طاقت قرسا آنها را قاطعانه رد کردیم در اینجا هم آنها را رد می کنیم. نام حامیان مادارن عزادار که روز گذشته ساعت ها مورد بازخواست بیگی قرار گرفتند به قرار زیر می باشند:
1-خانم فاطمه رستگاری 2. خانم ژیلا کرم زاده مکوندی 3.دکتر لیلا سیف الهی 4.خانم الهام احسنی اتهامات واهی نسبت داده شده توسط بازجویان وزارت اطلاعات به حامیان مادران عزادار که بر مبنی ماده 500 و 610 اعلام شده است به قرار زیر می باشد: 1.اقدام علیه امنیت از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی مادران عزادار 2. جمع آوری اطلاعات اغتشاشات 3.توهین به مسئولین نظام 4. اجتماع و تبانی علیه نظام 5.تشویق و ترغیب و سازمان دهی افراد برای شرکت در اغتشاشات و فعالیت تبلغی علیه نظام 6. ارتباط با سرپل منافقین( سازمان مجاهدین خلق) اتهامات فوق توسط سر بازجوی وزارت اطلاعات علوی که در طی دوران اسارت حامیان مادران عزادار تحت وحشیانه ترین شکنجه های روحی و جسمی و توهینهای اخلاقی و تهدید به قتل خانواده های ساخته و پرداخته شده است.سربازجو علوی که یکی از جنایتکاران علیه بشریت در بند 209 زندان اوین می باشد در طی مدت بازداشت حامیان مادران عزادار از هیچگونه ددمنشی علیه آنها فرو گذار نکرد. توهینهای رکیک اخلاقی،دخالت در حریم خصوص و خانوادگی آنها، بازجوئیهای طولانی و شبانه در سلولی کاملا تاریک و کوچک که امکان تنفس برای آنها سخت بود در زیر زمین بند209 با چشم بند،بازجوئیهای ایستاده برای مدت طولانی،تهدید اعضای خانواده به دستگیری و ترور آنها،تهدید به اینکه هربلائی میتوانم سر شما بیاورم، عربده کشی و زدن ضربات به سر و صورت، تحقیر،تحت فشار و مورد تهدید قرار دادن آنها برای گرفتن اعترافات تلویزیونی، وادار کردن آنها به نوشتن انزجار نامه علیه فعالین حقوق بشری، و با بیشرمی و وقاحت ازآنها خواستن برای همکاری در جاسوسی و لو دادن افراد بی گناه و تحت فشارهای مستمر قرار دان آنها حتی در زمان آزادی با تماسهای تلفنی ، تهدید آنها به اینکه در صورت عدم همکاری دستگیر و اتهاماتی مانند محاربه برای صدور حکم اعدام یا احکام سنگین زندان مواجه خواهند شد، تماس های تلفنی با خانواده های آنها و احضار آنها به محلهای مخفی و یا ستاد پیگیری جهت شکنجه روحی و تکرار درخواستهای بیشرمانه همکاری با آنها. اعمال بازجویان وزارت اطلاعات که از جمله آنها فردی با نام مستعار علوی از جنایتکاران علیه بشریت می باشد که تا به حال در شکنجه ،قتل،تهدید خانواده ها ،یورش و دستگریهای ،پرونده سازی و صدور احکام سنگین نقش داشته است. بازپرسان امنیتی همانند بیگی از بازجویان سابق وزارت اطلاعات می باشند و خود در بازجویها و شکنجه و پرونده سازی شخصا حضور دارند. اینان در حال حاضر تحت نام مقدس قضاوت مشغول جنایت علیه مردم ایران هستند. لذا ما تمامی تلاش خود را بکار خواهیم برد که نام این جناتیکاران علیه بشریت همراه با موارد مشخص جنایت آنها را در سازمانهای حقوق بشری و حقوقی ثبت نماییم تا بتوانیم در دادگاه های بین المللی آنها را به خاطر جنایتهای متعدد علیه بشریت به عدالت بسپاریم. لازم به یادآوری است مادران عزدار و حامیان آنها برای رسیدن به عدالت تلاش می کنند که آمرین و عاملین قتل، شکنجه و دستگیری عزیزانشان شناسائی محاکمه و مجازات شوند. مادران عزادار تا به حال بیش از 80 بازداشتی در این راستا داشته اند ولی برای رسیدن به اهداف خود تلاش مضاعف خود را به شیوه های مختلف پیش می برند. دستگیری ،شکنجه ،پرونده سازی در عزم پر جزم آنها خللی ایجاد نخواهد کرد. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،احضار بیشرمانه حامیان مادران عزادار به بازپرسی و مورد بازخواست قرار دادن آنها را به عنوان شکستن حرمت مادران و یک عمل جنایتکارانه محکوم می کنیم و از کمیسر عالی حقوق بشر،گزارشگر ویژه زنان و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی برای پایان دادن به اعمال سرکوبگرانه علیه مردم ایران است. فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران 8 اردیبهشت 1389 برابر با 28 آپریل 2010 گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید: کمیساریای عالی حقوق بشر گزارشگر ویژه زنان سازمان ملل متحد کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا سازمان عفو بین الملل http://hrdai.blogspot.com/2010/04/blog-post_28.html

دعوای موسوی و خامنه ای، تنها مردم بی گناه را به کام مرگ می کشاند!

پندار نیک ؛ کردار نیک
نوبهار
این گفتار نیک از آئین زرتشت است. آئین دیرین نیاکان ما ایرانیان. هم بر پایه این آموزه ایرانی بود که داریوش نیک پندار و راست کردار بدرستی از خداوند خواست تا این مرز وبوم آریائی را برای همیشه هم از آفت دروغ و هم خشکسالی نگاه دارد. زیرا دروغ سر منشاء همه بدیها است و ما اکنون در زمانه ائی به سر می بریم که سرزمین ما از سوی حاکمان ستمگر در معرض ابتلا به این دو آفت موذی و خطرناک قرار گرفته و تو گوئی که تقدیر زمین و آسمان در هم تنیده و به هم پیچیده شده چنانکه رفتار آسمان انعکاسی از رفتار زمین است و هرگاه که از اهل زمین راستی و نیکی بجوشد از آسمان نیز همزمان و همراه با باران خیر و برکت بر زمین می بارد و بالعکس هرگاه که در روزی مانند امروز دروغ و ریا رونق و رواج گیرد خشکسالی نیز بیداد می کند. در این اوضاع و احوال اگر زلزله هم بیاید بیجا نخواهد بود که آنرا حاصل ریا و دروغ و دغل و ظلم و ستم حاکمان بدانیم نه به قول امام جمعه تهران حاصل گسترش فساد وفحشا در میان مردمان. که مردم بر دین ملوک خویش و تابع و معلول وضعیت موجودند.
پندار نیک و کردار نیک لازم و ملزوم یکدیگرند. این اصل در دین اسلام نیز به اینصورت آمده که شرط قبولی اعمال خیر انسان نیت خیر اوست و بر این اساس عمل خیر و نیت خیر باید هر دو با هم توام و همراه باشند. کار خیر با نیت شر و کار شر با نیت خیر هر دو کاری بیهوده و بیفایده و بی نتیجه و به هدر دادن وقت و سرمایه انسان است و هیچ یک مقبول درگاه الهی نیست. کار نیکو کردن با نیت شر از سر ریا و تظاهر و نفاق و فریب و دوروئی است و کار بد کردن با نیت خیر از سر جهل و حماقت و بی شعوری و کم خردی است.
در فرهنگ و هویت دینی و ملی ما هدف وسیله را توجیه نمی کند و برای رسیدن به هیچ هدف خیری و بنا به هیچ مصلحتی نمی توان به هر وسیله ای و از جمله به دروغ و خشونت و ستم متوسل شد و از هر راهی به هدف رسید. کج راهه ها عموما به هدف نمی رسند و انسان را به بیراهه می برند. دروغگو عاقبت رسوا می شود و خشونت خشونت می آفریند وظلم پایدار نمی ماند. سعدی علیه الرحمه هزار پند حکیمانه داده که کمتر کسی به ان اعتنا دارد اما همین یک حرف او که گفته دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز ؛ دست آویز دروغ در فرهنگ ما قرار گرفته در حالیکه در فرهنگ دینی ما و در کتاب آسمانی ما قران بارها و بارها بر راستگوئی و بر امر به معروف و نهی از منکر توصیه شده اما بنی اسرائیل امت اسلام در میان احادیث ضعیف گشته و گشته اند تا در یک جائی کلمه ائی به نام تقیه پیدا کرده و با تفسیر به رای آن بر دروغ به نام مصلحت لباس شرع پوشانده اند.
این قبیل کارها از قبیل انحرافاتی است که بنی اسرائیل در دین خود بوجود اورده اند که در قانون اساسی ما هم به نام مصلحت نظام سر و کله اش پیدا شده و اگرنه مصلحت نظام یعنی چه؟ آیا به جز این است که در جائی که مصلحت نظام ایجاب می کند باید اصول اولیه دین و اخلاق و منافع مردم قربانی حفظ حکومت و بقای نظام شود؟ کاری که الان هم دارد انجام می شود. مصلحت نظام از دید رهبر نظام این بوده که رای مردم باطل و احمدی نژاد جایگزین موسوی شود. اگر طبق قانون اساسی به مصلحت نظام و به ولایت مطلقه فقیه و به حکم حکومتی رهبر اعتقاد داشته باشیم دیگر جای اعتراضی باقی نمی ماند.
هر چند که راه راست یکی نیست و به عدد انسانها است چنانکه کج راهه ها نیز به عدد انسانها بسیارند. هدف از طرح این مقدمه رسیدن به چه نتیجه و مقصودی است؟
در اواسط دهه شصت ودر بحبوحه جنگ ایرن و عراق؛ کارزار سیاسی بین دو جناح رقیب چپ و راست در درون حاکمیت نظام جمهوری اسلامی متمرکز در دو کانون قدرت یکی به رهبری میر حسین موسوی و دیگری به رهبری سید علی خامنه ائی بر سر تصویب قانون کار چنان بالا گرفت که امام امت به ناچار و به ناگاه با شمشیر دو دم ولایت مطلقه از در درآمد و چنان محکم برفرق آسید علی آقا کوبید که او از پای در افتاد و دست را به علامت تسلیم به بالای سر برد و آن کارزار با دخالت امام امت و رهبری وقت نظام موقتا به نفع میر حسین موسوی بعنوان نخست وزیر وقت و به زیان سید علی خامنه ائی بعنوان رئیس جمهور وقت کشور مغلوبه و مختومه شد.
اما این به هیچ وجه پایان کار و نتیجه نهائی کارزار نبود و ولایت مطلقه شمشیری دو دم بود که هر دم می توانست هم سر این جناح را ببرد و هم سر آن جناح را. اما تا امام بود این شمشیر دو دم نه سر این جناح را برید و نه سر آن جناح را. اما در عوض آنچه را که این شمشیر دو دم برید ؛ سر از تن هزاران جوان اسیر و زندانی سیاسی در اواخر دهه شصت بود که دوران محکومیت خود را در زندانهای جمهوری اسلامی طی می کردند.
امری که هر دو جناح حاکمیت برای اثبات التزام عملی خویش به مبانی ولایت مطلقه فقیه و بنا به مصلحت نظام و برای حفظ قدرت و مقام و موقعیت خویش در برابر آن حق کشی مسلم و قانون شکنی آشکار سکوت و بی تفاوتی اختیار کردند و از میان منتقدان و معترضان و قربانیان امروزی قدرت مطلقه در هر دو جناح سیاسی اعم از هاشمی یا خاتمی یا موسوی یا کروبی به جز مرحوم حضرت آیت الله منتظری فقید و آنهم پس از آنکه شتر ولایت مطلقه فقیه در خانه اش را کوبیده و چاقوی ولایت مطلقه دست صاحب و طراحش را بریده بود هیچکس دیگری لب به اعتراض بر علیه آن ظلم بی حساب نگشوده.
اما حکایت قانون کار برآمده از ولایت مطلقه و از آن نزاع حاد سیاسی؛ بسیار تلخ تر و شنیدنی تر است و در واقع آن قانون نه توانست حقوق کارگران را تامین کند و نه منافع کارفرمایان را. آن قانون پس از آن نزاعهای تند سیاسی از ان موقع تا کنون و در طی همه این سالها و در زمان حاکمیت هر دو جناح سیاسی در عمل بایگانی گردیده و به کناری نهاده شد و هیچ کس به آن اعتراضی نکرد و در بین هر دو جناح سیاسی بر سر این امر توافق و تطابق نظر کامل بوجود آمد.
در دوران سازندگی راه میانبر جدیدی برای دور زدن قانون کار مصوب با اعمال ولایت مطلقه فقیه اختراع و اجرا شد و ان بکار گیری نیروی کار توسط کارفرمایان دولتی بدون عقد قرار داد استخدام و از طریق استخدام پیمانکار بود. در این روش جدید؛ بین نیروی کار و کارفرما یک پیمانکار نیروی انسانی بعنوان دلال و واسطه قرار می گیرد که نیروی کار را طبق نیاز و درخواست کارفرما به استخدام موقت خود در اورده و انرا در اختیار کارفرما قرار می دهد. و کارفرمای دولتی بجای آنکه با صدها و هزاران نیروی کار و تبعات قانونی و دعواهای حقوقی آنها سروکار داشته باشد با یک پیمانکار نیروی انسانی طرف قرارداد می شود. امری که هم به نفع مدیران دولتی و هم به نفع پیمانکاران خصوصی طرف قرارداد آنها است و از این طریق هر دو بر سر سفره رانت دولتی نشسته و از نعمات آن متنعم و منتفع می شوند.
در حالیکه نیروی کار از این نوع قرارداد کاری کاملا متضرر و مغبون می گردد. زیرا تقریبا 50 % از انچه که از جیب کارفرمای دولتی بابت قرارداد کار و دستمزد نیروی انسانی طرف قرارداد با پیمانکاران خارج می شود ؛ نصیب دلالان دولتی و خصوصی و 50% بقیه نصیب کارگران می گردد که نان بخور و نمیری برای ادامه یک زندگی نباتی در اعماق چاه فقر مطابق با حداقل دستمزد تعیین شده توسط وزارت کار بیش نیست و از این لحاظ این نوع قرارداد کاری یک نوع استثمار و بهره کشی و حق کشی غیر انسانی و قانون گریزی آشکار است و با این ترفند دولت خود قانون کار مصوب خویش را عملا دور زده و از اجرای آن طفره می رود در حالیکه وزارت کار ؛ کارفرمایان بخش خصوصی را ملزم به اجرای دقیق آن می نماید و به این طریق هم حقوق کارگران بخش دولتی را پایمال می کند و هم منافع کار فرمایان بخش خصوصی را.
اما ما حصل آن کارزار سخت سیاسی بر سر قانون کار و معجزات و برکات ولایت مطلقه فقیه بر آمده از آن کارزار به همینجا ختم نمی شود و این رشته همچنان سر دراز دارد و هر دم از این باغ بری می رسد. چرخ روزگار گشت و گشت تا گذر پوست به دباغ خانه رسید و گذار میر حسین موسوی به دباغ خانه و غسالخانه بیت رهبری یعنی همان شورای نگهبان افتاد و حالا این بار نوبت آسید علی آقا بود تا از موضع رهبری مقتدر و بلا منازع نظام و با استفاده از همان شمشیر قدیمی و دو دم ولایت مطلقه فقیه پوست از سر رقیب قدیمی خود کنده و سر از تنش جدا کند و عقده های حقارت متراکم قدیمی خود را بر سر او باز کند و به زبان حال و در دل با خود و خطاب به رقیب دیرین بگوید : چیزی که عوض داره گله نداره ؛ زدی ضربتی ضربتی نوش کن و این با آن در. حالا شدیم یک یک جناب آقای میر حسین بچرخ تا بچرخیم. و این چنین است که این رقابت خونین همچنان ادامه دارد و شمشیر ولایت مطلقه چون مارهای ضحاک هر دم قربانیان جدیدی را از جوانان رشید وطن طلب می کند.
آیا اکنون وقت آن نرسیده که هر دو جناح حاکمیت شجاعانه اشتباهات خود را قبول و به آن اعتراف کنند؟ اعتراف به اینکه به کار گیری شمشیر دو لبه ولایت مطلقه از ابتدا راهی اشتباه و وسیله ای نامیمون برای رسیدن به هدف بوده است.
از طرف هر جناح که باشد. چه این جناح و چه آن جناح. چه در زمان رهبری پیشین و چه رهبری پسین و قربانی این نزاع فقط مردم بیچاره و محرومند و بس.
دعوا بر سر چه بود و به کجا رسید؟ دعوا از ابتدا بر سر حقوق کارگر و منافع کارفرما بود که با آمدن ولایت مطلقه اکنون کار به اینجا کشیده. آن دعوای قدیمی بین دو جناح سیاسی بر سر قانون کار و منافع کار گر و کارفرما در گذر زمان اکنون به دعوا بر سر حقوق ملت و مصلحت نظام و دعوای بین دین و آزادی انجامیده است. تو گوئی که دعوا از ابتدا بر سر لحاف ملا بوده نه بر سر حقوق کارگر و کارفرما و در این وسط قانون کار بهانه و دستاویزی بیش نبوده زیرا در این دعوا انچه که توسط نظام و دولت و حکومت پایمال و لگد مال شده ؛ حقوق و آزادیهای اساسی ملت بوده و آنچه که اصلا لحاظ نشده منافع کارگران و کارفرمایان بوده است.
آیا با این همه حق کشی باز این ملت ستمدیده پا به پای جنبش اعتراضی مردم باید در پای پرچم ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی جا خوش کرده سینه بزند و برای اجرای آن یقه بدرد و به خیابان بریزد و برای آن شعار و کشته بدهد؟ و آیا جناحین قدرت نظام اسلامی نباید به بطلان این فرضیه از اصل و اساس و بر خطای فاحش خود در گذشته و حال اعتراف کنند؟
آری باید اعتراف واذعان کرد که از هر کج راهه ای نمی توان به هدف راست و درست رسید و با بکار گیری هر وسیه کج و معوج و معیوب و ناسالمی نمی توان هدف خیر و صلاح ملت و کشور را محقق کرد و لو با نیت خیر. و لاجرم هدف و وسیله باید با یکدیگر مطابقت و همخوانی داشته باشند. به وسیله اعمال ولایت مطلقه فقیه هرگز نمی توان عدالت و آزادی را محقق کرد. زیرا ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟
برای تحقق عدالت بین کارگر و کارفرما و تصویب یک قانون کار استاندارد و مترقی و معقول و امروزی به هیچوجه نیازی به اعمال ولایت مطلقه فقیه و به کار گیری این وسیله نامشروع و ناصواب و معیوب و تمرکز این همه قدرت در یک جا نبود. بکار گیری این وسیله معیوب و نامتناسب را بیشتر می توان به دوستی خاله خرسه تشبیه کرد که برای پراندن پشه ائی از روی دوستش سنگی بسیار بزرگ و سنگین را حواله او کرده و بجای کشتن پشه دوست خود را قربانی جهل خویش نمود.
ولایت مطلقه فقیه مطابق خواست قلبی خمینی؛ به بزرگترین چالش حکومت دینی و مانع تحقق آزادی و عدالت و ابزار دست استبداد و استکبار داخلی تبدیل شد و حکومت دینی را با بن بستی لاینحل مواجه نموده است .
تنها راه گریز از این بن بست خود ساخته و دست ساز به چالش کشیدن این اصل و اعتراف به خطا از هر دو سوی حاکمیت و حاکمان دیروزی و امروزی جمهوری اسلامی است و اصلاح طلبان لاجرم باید در این امر پیشقدم باشند . زیرا قدرت اکنون در دست آنها نیست و آنها خود منتقد و معترض و قربانی قدرت هستند و این ابزار خطرناک اکنون توسط جناح حاکم بر علیه آنها بکار گرفته شده است.
چه ولایت مطلقه فقیه و چه حکم حکومتی رهبر هر دو ابزاری ناروا و ناصواب و نامشروع و سلاحی خطرناک و شمشیری دو لبه هستند که کاربردی دو گانه دارند و بیش و پیش از آنکه وسیله ای در خدمت فقه پویا و رهائی از فقه ایستا و تصویب قوانین مترقی و مردمی باشند وسیله ای در دست قدرتمندان و حاکمان برای ایجاد سرکوب و اختناق و تضییع حقوق و آزادی های اساسی مردم به نام دین می باشند.
این احکام من درآوردی و ابزار نامشروع که از ابتدا و برای نخستین بار در زمان حاکمیت جناح چپ دیروزی و اصلاح طلبان امروزی و برای پیروزی بر رقیب و حفظ حکومت و بقای در ساختارقدرت بکار رفته اند ؛ اکنون سلاحی در دست رقیب سیاسی ان ها است که بر علیه خود آنها بکار گرفته شده و لذا ابتدائا آنها که خود آنرا اختراع و ابداع و برای اولین بار آنرا بکار برده اند باید شجاعانه همچون منتظری خود آنرا وسیله ائی غیر قانونی و غیر انسانی و بکار گیری آن توسط خود و هر کس دیگری را خطا و اشتباه و تحریم شده اعلام کنند. چاه کندن بر سر راه حریف روشی ناجوانمردانه و غیر اصولی برای کسب پیروزی آسان و حذف رقیب از صحنه رقابت است که روزی با ما و برای ما و روزی دیگر بر علیه ماست.

بازداشت فعالین سیاسی از تخت بیمارستان تحت امر ولایتی!




تحول:علی پرویز فعال سیاسی پس از چند روز بستری در بیمارستان مسیح دانشوری بدلیل بیماری آسم و خونریزی ریوی توامان، ظهر امروز بدنبال تماس واحد بسیج بیمارستان با نیروهای امنیتی و با همکاری مسئولین بیمارستان از بیمارستان ترخیص و به زندان اوین منتقل شد.

به گزارش تحول،:علی پرویز دانشجوی رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی است که چند ماه قبل به جرم فعالیت سیاسی و شرکت در تظاهرات های اعتراضی به حکومت بازداشت شد. وی در ایام نوروز با قید وثیقه از زندان به مرخصی آمد و چند روز بعد از آزادی از زندان بدلیل بیماری آسم و خونریزی ریوی، در بیمارستان مسیح دانشوری بستری گردید. با اتمام مرخصی زندان این فعال سیاسی، نیروهای امنیتی به بیمارستان رفته و از واحد بسیج و مسئولین بیمارستان خواستند به محض ترخیص بیمار از بخش توسط پزشک، با آنها تماس بگیرند تا وی را به زندان منتقل نمایند. صبح امروز هفتم اردیبهشت علی پرویز توسط پزشک ترخیص شد و همزمان واحد بسیج بیمارستان با نیروهای امنیتی تماس گرفت. نیروهای امنیتی نیز بلافاصله به بیمارستان آمده و با همکاری مسئولین بیمارستان وارد بخش شده و این فعال سیاسی را بازداشت و به زندان اوین منتقل کردند. بنا به اظهارات خانواده پرویز این دانشجوی بیمار می بایست مدتی را در نقاهت بسر برد تا بتواند سلامتی خود را بازیابد و این در حالیست که فضا، شرایط و وضعیت بهداشتی زندان اصلا مناسب چنین بیماری نیست.

گفتنی است ریاست بیمارستان مسیح دانشوری را دکتر علی اکبر ولایتی بر عهده دارد. وی در دوران نخست وزیری میر حسین موسوی و ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی با اعمال فشار شخص آیت الله خامنه ای به مدت ۱۶ سال وزیر امور خارجه بوده است و هم اکنون مشاور عالی آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران است. ولایتی طی ماههای پس از کودتای انتخاباتی بارها ملت آزادی خواه ایران را اغتشاشگر نامیده و در سخنرانی هایش جنبش اعتراضی مردم را به ارتباط و همکاری با آمریکا و انگلیس متهم کرده است.


دعوت مشترک کروبی و موسوی از مردم برای حضور در راهپيمايی ۲۲ خرداد، سحام نيوز

مهدی کروبی و ميرحسين موسوی نسبت به برگزاری راهپيمايی مردمی در روز ۲۲خرداد بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی و طبق ماده ۳۰ ، ۳۱ و ۳۲ آئين نامه اجرايی قانون احزاب، تاکيد کردند و از همه گروه ها، تشکل ها و احزاب اصلاح طلب خواستند تا در خواستشان را در همين زمينه به وزارت کشور ارسال نمايند.

سحام نيوز: صبح ديروز مورخ ۶ارديبهشت ۱۳۸۹ ميرحسين موسوی به ديدار مهدی کروبی رفت. در اين ديدار نوروزی که يکساعت به طول انجاميد مسائلی همچون سياست داخلی و خارجی کشور، وضعيت زندانيان سياسی و حوادث و رخدادهای اخير مملکتی مورد گفت و شنود قرار گرفت.به گزارش خبرنگار سحام نيوز، مهدی کروبی ضمن خوش آمد گويی به ميرحسين موسوی آرزو کرد امسال سال عزت و آزادی برای مردم ايران باشد و از خدا خواست تا آزادی هرچه زودتر زندانيان سياسی را فراهم کند.

مير حسين موسوی نيز با انتقاد از سياست های موجود در کشور گفت: اغلب سياست های ما “باری به هر جهت” است و متاسفانه ساختارهای ما همچون ماسه زار و شن زاريست که آب در آن پايدار نمی ماند. وی افزود: در حال حاضر در زمينه ساختاری برنامه ای دقيق و روشن نداريم و بايد برای دراز مدت فکری نمود. شرايط حکومت طوری شده است که همه را توطئه گر تصور ميکند و دچار نوعی توهم توطئه گرديده است. ميرحسين موسوی ضمن انتقاد از جريان تماميت خواه گفت: اينان اصل صحبت ما را درک نميکنند. صرفا در بيانيه ها و سخنرانی های ما به دنبال کلمات هستند نه مفهوم. متاسفانه سيستم ايدئولوژيک ايرادش همين است. توهم و شايعه ای را که خود ساخته و پرداخته اند آنچنان بازگو ميکنند که خودآنان باورشان ميشود و چيزی که ساخته اند ، دامن خودشان را ميگيرد و اين چنين ميشود که واقعيت را نمی شنوند.

مهندس موسوی ضمن انتقاد از سياست خارجی کشور؛ وضعيت اقتصادی،مسائل داخلی و فساد را از جمله مشکلات کشور برشمرد. وی گفت: ما باور داريم مردم ما حافظه ی جمعی دارند. حکومت فکر ميکند مردم اعمال،کارها و رفتارهای آنان را فراموش ميکنند، اما اينچنين نيست. مثلاً در همان مسئله فساد اقتصادی که چند هفته پيش مطرح شد چه سيری پيش آمد!؟ چند نفر خرده پا دستگير و اسم يک نفر را بردند و سپس به يکباره همه چيز مسکوت ماند. يا مسئله کوی دانشگاه و آن فيلمی که منتشر شد. متاسفانه فکر ميکنند مردم با مرور زمان يادشان ميرود. موسوی افزود: اين کارها غيراسلاميست. هر روز به گروهی مردم لقب مرتد و کافر و غيره ميدهند به جرم اينکه کلامی بر خلاف ديدگاه و نظر آقايان بر زبان رانده اند. به راستی نميدانم اينان چگونه ميخواهند پاسخ خداوند را بدهند. وضعيت کارگران و اخراج آنان و تعويق در پرداخت حقوق آنان، پائين آمدن نرخ سرمايه گذاری و غيره… همه از نقاط ضعف سيستم اقتصادی و مديريتی کشور است. مردم اين قول ها و وقايع را يادشان نمی رود. ميرحسين موسوی باذکر خاطره ای در اين باب افزود: در همان اوايل انقلاب مردم رفتند و آن شخصی که در زمان رضاشاه دستور شليک به مردم را در واقعه مسجد گوهرشاد داده بود را در سن ۹۰ سالگی دستگير کردند. می خواهم بگويم مردم اعمال و رفتارهايی را که در اين يکساله بر آنان اتفاق افتاده از ياد نخواند برد.

موسوی با انتقاد از وضعيت مديريتی کشور و ضعف های موجود در آن گفت: در همه کشورها مديران و مقامات دولتی سابق به عنوان شورای مشورتی به دولت های موجود کمک ميکنند. اما در ايران به طور مثال آقای خاتمی با ۸سال سابقه رياست جمهوری در کشور و جنابعالی و ديگر سران، همکنون در چه وضعيتی هستند. تمام کارشناسان خبره و باسابقه از سازمان ها رانده شدند، صرفا به دليل مسائل خطی و سياسی! موسوی افزود: من چشم انداز روشنی را در راستای بهتر شدن مسائل اقتصادی کشور نميبينم. زيرا بستر ها خراب شده اند.ابزارها از بين رفته است. دستگاه های بيم دهنده از ميان برچيده شده اند. و برای کارشناسان در جامعه ديگر جايگاهی قائل نيستند. حتی اگر همکنون شخصی از اصولگرايان صحبتی بر ربان بياورد وی را منافق خطاب می کنند.

مهدی کروبی نيز در سخنانی ضمن تاييد سخنان ميرحسين موسوی، افزود: متاسفانه اعمالی که اين افراد بر سر مردم می آورند با نام اسلام است و اين رفتارها باعث ميشود به اسلام ضربه وارد ميشود. در حال حاضر شرايط جامعه بسيار وحشتناک است به طوری که هرچه ميخواهند ميگويند، هر تهمت و ناروايی که که ميخواهند به افراد نسبت ميدهند، هر آماری که تصور ميکنند منتشر ميکنند و همه اينها به اين دليل است که آنان فکر ميکنند صدای طرف مقابلشان به جايی نميرسد؛ اما نميدانند که اين مردم هستند که ميشنوند و شرايط اقتصادی و سياسی را می بينند که چه چشم انداز سياهی در انتظارشان ميباشد. مثلا در همين ماجرای عسلويه چه تعداد از کارکنان و کارگران به دليل عدم تصميم گيری صحيح و پياده نمودن سياست های نادرست، از کار بی کار شدند؟ بر اساس آمار رسمی چرا بايد طی چهار سال گذشته تعداد شاغلان در عسلويه از ۶۰هزارنفر به ۸هزارنفر کاهش يابد؟ چرا بايد بدليل عدم مديريت صحيح، سالانه ۳۰ميليارد دلار درآمدی را که ميتواند از محل برداشت گاز از عسلويه عايد کشور شود را بايد از دست داد؟ دليل اين همه بی کاری چيست؟ دليل وضعيت بد کاری و اقتصادی کارگران چيست؟ آقايان نميدانند و يا نميخواهند بدانند که يک سخن آنان در مجامع بين المللی ميتواند تا چه حد به مردم و اقتصاد يک کشور لطمه بزند. به خاطر تحريم رفتند با شرکت های از چين و مالزی و ونزوئلا قرارداد بسته اند و آخرش هم طرح را داده اند به نيروهای نظامی!

مهدی کروبی در انتقاد از عملکرد دوگانه حکومت در خصوص وقايع اخير گفت: هنگامی که من از وقايع کهريزک و فجايع روی داده در آن سخن گفتم و پيگيری کردم، هزاران تهديد و ترعيب و دروغ را برای خدشه دار کردن ادعای مستند من به بنده نسبت دادند. از هيچ کاری در خصوص فشار آوردن به من فروگذار نشدند. در آخر هم با آن همه هياهويی که به راه انداخته بودند، خودشان گزارشی ارائه دادند که چه وقايعی در کهريزک رخ داده است. ۳نفر بخت برگشته را که ۲نفرشان از نيروهای انتظامی و يکی ديگر از آنها به قول خودشان از اراذل و اوباش بوده را محکوم کردند و پرونده را مسکوت نمودند. حتی به گزارش مجلس هم توجهی نشد.

حجت الاسلام و المسلمين کروبی در ادامه نيز با انتقاد شديد از سيستم های نظارتی گفت:بنا به نامه ای که زندانيان به مراجع نوشتند و جوابيه ای هم به آن نامه تاکنون داده نشده است، با همسر يک زندانی تماس گرفته اند که از همسرت جدا شو! اين چه قانونيست؟ اين چه حقوق شهروندی و حقوق بشريست که بازجو به خود اين حق را ميدهد که در مسائل کاملا شخصی يک زندانی و روابط خانوادگی او دخالت نموده و تهديد کند؟ آيا اين يک مامور حکومت اسلاميست؟ اين که ميگويند عظمت داريم همين است؟ کروبی خطاب به موسوی گفت: شما نخست وزير امام بوديد. يادتان است که امام تاکيد داشتند در سفر به کشورهای ديگر بايد عزت و آبروی مملکت حفظ شود. آيا هم اکنون عزتمان حفظ شده است؟ اينکه ميگويند سفرهای ما عظمت است همين است؟ زيمباوه و چند کشوری در همين سطوح عزت است؟ اينکه به “پشه مالاريا ” و يا “جلاد مخالفان” تشبيه و خطابتان کنند عزت است؟ حتماً مانند دانشگاه کلمبيا با آن همه توهين از آن به عنوان فتح الفتوح نام ميبرند! آقايان چه با خودشان فکر ميکنند؟ آيا اصلاً فکری هم ميکنند؟ در زمان رياست من بر مجلس شورای اسلامی، هنگام سفر به يک کشور اگر ميديديم شايد بعضی از شئون رعايت نمی شود سفر به آن کشور را لغو ميکرديم تا مبادا شاَن اين ملت متمدن و با عظمت به دليل عملکرد ما پائين بيايد. امروز يک حرف و يک سياست را ميگويند و پی ميگيرند و فردا چيز ديگری! آيا مجبورند اينقدر کشور را سبک کنند؟

آقای کروبی با نخ نما دانستن سخنان و توطئه های رسانه های جريان حاکم گفت:از ما می خواهند که توبه کنيم البته توبه خوب است اما آيا آن همه کشتار،دروغ، شکنجه، تجاوز به حقوق مردم حيف و ميل بيت المال توبه نمی خواهد؟ آنهايی بايد توبه کنند که چنين رفتارهای ناروايی را در حق مردم ايران انجام داده اند. يک روز ميگويند بايد جمعيت را زياد کرد،روز بعد ميگويند جمعيت تهران زياد است و بايد ۵ميليون نفر از تهران را خارج نمود، روز بعد ميگويند ميخواهد زلزله بيايد! در مورد زلزله هم ميگويند مردم توبه کنند تا زلزله نيايد. آخرش هم که زلزله نمی آيد ميگويند دعاها اثر کرد! مگر مردم مسخره افکار و اعمال کودکانه و بدور از خرد شما هستند؟ آيا اين همه گرفتاری اقتصادی و بيکاری که همچون طاعون کشور را مبتلا کرده است کافی نيست؟ در حال حاضر برای همين مردم چه برنامه ی شفاف و سودمندی پياده کرده ايد که ميخواهيد با آن پشتوانه، آن چند ميليون نفری که با تبليغات شما در آينده به نسل اين جامعه افزوده شوند را به سرو سامان رسانيد؟ اين چه روشی است که اين آقايان در پيش گرفته اند؟

کروبی همچنين در مورد وضعيت حقوق بشر و زندان ها در کشور افزود : چطور در زمان شاه سازمان های حقوق بشر(که بر اساس مصالح و منافعشان) که به زندان های ايران فشار وارد می کردند خوب بودند و حالا که همين سازمان ها پيگير وضعيت زندانيان سياسی و خانواده آنان و وضعيت اسفبار زندان های ما هستند، محکوم، مجرم و بدخواه هستند؟آيا برخی از همين رسانه هايی که شما هم اکنون آنها را عوامل سيا می ناميد از گزارشات شان در مورد زندان های ايران به وجد نمی آمديد؟ نمی خواهم نام عزيزانی که آن دوران در زندان و خارج از زندان اظهار خوشحالی می کردند از اين همه فشارهايی که اين سازمان ها بر حکومت شاه می آوردند. چون در آن موقع حکومت نبوديم، اما حالا که حکومت شديم آنها را سازمان هايی وابسته و عوامل سيا می خوانيم؟

آقای موسوی نيز با ابراز نگرانی از وضعيت مديريتی و نهاد های نظارتی آن گفت: تمام دستگاه های نظارتی ما خوابيده است و يا برچيده شده اند، مانند برنامه و بودجه. برای همين آقايان خواب نما ميشوند و هر روز طرح هايی را در خصوص اهدای ۱ميليون تومان به هر بچه و يا کمک های مالی به کشورهای مختلف را پياده ميکنند. متاسفانه سازمان و نهادی هم نمانده که گزارشی از اين وضعيت ارائه کند. البته در کشور طرح هايی اجرا ميشود، آنهم اينکه عده ای را ميگيرند و فردا ازاد ميکنند و از آنان ميخواهند چيزهايی را بگويند و بعد در صورت عدم تحقق اهدافشان دوباره به روانه ی زندانشان ميکنند. وی از اهميت آگاهی مردم سخن گفت و افزود: در حال حاضر آگاهی مردم ما نسبت به مسائل سياسی و اجتماعی از حالت جنينی خارج شده است و مردم آگاهتر شده اند و اين آگاهی ها روز به روز و با سرعت فزاينده ای رو به گسترش است. تحليل مردم ما عميق تر شده است.اما در حال حاضر چون اعمال اين افراد با نام اسلام صورت ميگيرد هنوز صدماتی به اسلام وارد می شود.

مهدی کروبی نيز در همين خصوص گفت: اگر نماينده ای که آقايان آن را نماينده مردم ميخوانند نيز بخواهد سخنی بر خلاف نظر و عقيده حاکمان قدرت بر زبان براند، وی را تهديد به عدم تاييد صلاحيت برای نامزدی در انتخابات های آينده ميکنند. آيا نماينده مجلس که بايد نماينده مردم باشد،می تواند با آرامش خيال و عدم ترس از آسيب و ارعاب به نيازهای موکلين خود پاسخ دهد؟ آيندگان در باره ما چه قضاوتی خواهند کرد و چه در کتاب هايشان خواهند نوشت؟

در پايان اين ديدار مهدی کروبی و ميرحسين موسوی نسبت به برگزاری راهپيمايی مردمی در روز ۲۲خرداد بر اساس اصل ۲۷ قانون اساسی و طبق ماده ۳۰ ، ۳۱ و ۳۲ آئين نامه اجرايی قانون احزاب، تاکيد کردند و از همه گروه ها، تشکل ها و احزاب اصلاح طلب خواستند تا در خواستشان را در همين زمينه به وزارت کشور ارسال نمايند.