این اواخر به خاطر یک سری مسائلی که برایم پیش آمد ، مجبور به رفت و آمد در مکان های اطلاعات و مرکز یگان ویژه و ... شدم.
نکته اصلی اینجاست که در درگیری های پس از مرگ نداآقا سلطان باز هم حضور نیروهای بسیج و لباس شخصی در بین مردم به وضوح مشاهده شد!
ولی تمام دست اندرکاران دولت که وظیفه مقابله با تظاهرات کننده ها را داشتند ، اعلام کردند که نیروهای بسیج هیچ دخالتی در این ماجراها ندارند و مردم اشتباه میکنند!
به طور قطع هیچ کس حرف های آنان را باور نکرد که نیروی بسیج کنار گذاشته شده است.
اما من باور کردم!
در یکی از روز های درگیری توسط نیروهای یگان ویژه به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم .اما به کمک مردم شجاع وعزیز مبارز از دست آنان رهایی پیدا کردم و تا پایان آن شب در میان مردم به تظاهرات پرداختم.
در آن شب شاهد حضور گسترده نیروهایی بودم که ظاهراً لباس شخصی و بسیجی بودند!(ظاهراً)
کسانی که لباس های ساده بلند به تن داشتند و با ته ریش یا ریش های بلند و با باتوم و دوربین و گاز اشک آور در بین مردم حرکت میکردند!
در این شب گوشی موبایلم توسط یکی از افراد یگان ویژه گرفته شد.
پس از آن شب به دنبال تحقیقات من برای پس گرفتن گوشی موبایل ،
از یکی از بسیجان به قول معروف کلّه گنده ، و کسی که حسابی خرش میرفت متوجه شدم که دیگر نیروهای بسیج کاره ای نیستند و هیچ بسیجی ای هم نمی تواند وساطت کسی را بکند!
از آنجایی که احساس کردم این فرد بسیجی قصد کمک به من را ندارد ، به خود گفتم که مطمئناً دروغ می گوید.و من با چشمان خودم این افراد را بین مردم دیدم. و غیر قابل انکار است.
و این را هم متوجه شدم که برای گرفتن گوشی باید هرچه زودتر اقدام کنم و اگرنه خود آنها با پی گیری مساله به سراغم خواهند آمد.
به یکی از مکان های حفاظتی و اطلاعاتی (مرکز یگان ویژه)برای پرس و جو مراجعه کردم.
کسی در حال بستن درب ورودی بود. خودم را به او رساندم و گفتم معذرت میخوام آقا گوشی من رو گرفتن.من باید کجا برم پسش بگیرم؟شما میتونین به من کمک کنین؟ به محض اینکه سرش را بلند کرد در جایم خشکم زد!
این فرد یکی از افراد لباس شخصی ای بود که در آن شب فراموش نشدنی با باتوم چند ضربه به پای من زده بود !!
با آن چشمان درشتش به من خیره شد و با لحن متفاوت و با حالت تمسخر گفت: میشناسمت! زیاد تاب میخوردی . توی فیلم ها هم خوب افتادی! برو اطلاعات و گوشیتو بگیر!
خیالم راحت شد که قصد بازداشت من را در آن لحظه ندارد. با صدایی آرام تر گفتم یعنی با من هیچ کاری ندارن؟
پوزخندی زد و گفت اون آقا رو دم خیابون میبینی؟برو پیش اون و ازش بپرس.
نگاهی به آن شخصی که به من نشانش داد کردم ، به ظاهرش نمی آمد که با این افراد کاری داشته باشد. یک فرد شیک با موهای روغن زده که بوی ادکلن تندش را به خوبی احساس میکردم. به همان فردی که اورا به من معرفی کرد گفتم دارین سر به سرم میگذارین؟ با فریاد به من گفت مگر من باهات شوخی دارم.ایشون رئیس ما هستن!!!!!
فوراً خودم را به فرد مذکور رساندم و همین که گفتم آقا؛به طرفم برگشت و اینبار واقعاً نزدیک بود دچار سکته قلبی شوم!
این فرد هم یکی از افرادی بود که با لباس شخصی و بیسیم و اسپری فلفل در آن شب به جان مردم افتاده بود!
این فرد هم من را شناخت و با لبخند موذیانه ای گفت دنبال گوشیت اومدی؟
بدجور خودت رو توی درد سر انداختی. برو اطلاعات.بهت میدن!
سرم را پایین انداختم و گفتم شما مطمئنین که مشکلی برای من پیش نمیاد؟
و تنها جوابش این بود:انشاالله که مشکلی پیش نمیاد
در راه خانه مدام به این فکر میکردم که در مرکز یگان ویژه باید دونفر از افراد لباس شخصی را ببینم! اگر آنها بسیجی هستند در مرکز یگان ویژه چه میکنند؟! چطور امکان دارد پسر به این جوانی که بیش از 25 سال سن ندارد رئیس این افراد باشد؟!
با این افکار روزهایی سپری شد تا بالاخره به مرکز راه یافتم و با حیرت تمام خودم را بین کسانی یافتم که تک تکشان را در آن شب در حال درگیری با مردم دیده بودم! مثل اینکه واقعاً راست میگفتند و فیلم من خوب گرفته شده بود ، چون همه من را میشناختند و با حالت وحشتناکی نظاره ام میکردند!من هم آنها را میشناختم.این ها همان کسانی بودند که مردم خیال میکردند بسیجی و لباس شخصی هستند!
اما من آنها را در آن مکان در حالی میدیدم که لباس های سبز رنگ تیره ای به تن داشتند و هرکدام بر سر شانه هاشان درجه های متفاوتی زده بودند!!!
در یکی از این بازجویی هایی که در دفتر یکی از روسای یگان ویژه انجام شد متوجه شدم کسی که بوی ادکلنش باعث خفگی من شده بود ، یک سروان بود و آن دیگری که اورا به من معرفی کرده بود یک افسر است!
آن موقع بود که متوجه حرف آن بسیجی شدم که به من گفته بود بسیج برای همیشه کنار رفته است . حرفش را باور کردم و دیگر کاملاً مطمئن شدم که این نیروها ، از افرادی تشکیل شده اند که همه درجه دار هستند و فقط برای به غلط انداختن مردم اینگونه لباس می پوشند و در میان مردم حضور پیدا میکنند.
هرچند فیلمی را که در حین تظاهرات از من گرفته بودند ، نشانم دادند، با اینحال پس از گذراندن یک سری مراحل و به لطف خدا ، مشکلم حل شد و از آن مکان وحشتناک خارج شدم!
این دولت قصد دارد با بد نشان دادن بسیج قدرت آن هارا که تا چندی پیش در حال افزایش بود ، کاهش دهد و نیروهای دیگری را جایگزین آنها کند.
و این تنها راهی است که میتوانند نیروهای بسیج را بد جلوه دهند و مردم هم به راحتی حرف آنان را باور میکنند که نیروهای بسیج هستند که به مردم تیراندازی میکنند و آنها رو مورد ضرب و شتم قرار میدهند.
پس از کلی تحقیقات بالاخره مطمئن شدم که نیروهای بسیج پس از مرگ ندا آقا سلطان به طور کامل کنار گذاشته شده اند و دیگر هیچ گونه اختیاری از خود ندارند . و این لباس شخصی هایی که به نظر بسیجی می آیند جزو نیروهای یگان ویژه هستند...
وتمامی این کارها برای به غلط انداختن مردم است
و این هم اندکی از ماجرای من که باعث روشن شدن خیلی از مسائل شد!
بهتر است که هوشیار باشیم.
احمدینژاد: اصلا کی به شما اطلاع داده هواپیما سقوط کرده؟ هواپیما سالم است. مدرکش هم هست!
در پی سخنان احمدی نژاد مبنی بر اینکه رابطه او با رهبری از جنس پدر و پسری است مادر محمود طی نامه ای این مساله را تکذیب کرد!