به یاد جاوید نام ندا و تمام جان باختگان راه آزادی
شمع تمام لحظه های من در این آوار بی پایانِ این دورانِ سر در گم، حضور شمعِ کم جانی ست که مانده در هجوم وحشی و بی تابِ بادی سرد، که چون شلاق می کوبد دمادم بر وجودِ من...
بدون پشت و پشتیبان، بدون سرپناهی امن، می سوزم در این تنهایی شب های تو در تو و هر روز از سر نو می رسم تا مرزِ تلخِ مرگ و خاموشی از این بیداد و رقص سایه هایی منتشر آغاز می گردد، برای قتل این سوسو؛ ولی من ایستاده ام بدون وحشت از جنگی که پابرجاست... امیدی گرم درون قلب من پیداست و تا یک آن، صدا و حمله ی این باد می خوابد، دوباره شعله ام از نقطه ای کمرنگ و رو به سوگ و نابودی، حریقی سرخ می سازد، برای بودن و ماندن... برای شعله های نور افشاندن...
پویان م.
شمع تمام لحظه های من در این آوار بی پایانِ این دورانِ سر در گم، حضور شمعِ کم جانی ست که مانده در هجوم وحشی و بی تابِ بادی سرد، که چون شلاق می کوبد دمادم بر وجودِ من...
بدون پشت و پشتیبان، بدون سرپناهی امن، می سوزم در این تنهایی شب های تو در تو و هر روز از سر نو می رسم تا مرزِ تلخِ مرگ و خاموشی از این بیداد و رقص سایه هایی منتشر آغاز می گردد، برای قتل این سوسو؛ ولی من ایستاده ام بدون وحشت از جنگی که پابرجاست... امیدی گرم درون قلب من پیداست و تا یک آن، صدا و حمله ی این باد می خوابد، دوباره شعله ام از نقطه ای کمرنگ و رو به سوگ و نابودی، حریقی سرخ می سازد، برای بودن و ماندن... برای شعله های نور افشاندن...
پویان م.
0 نظرات:
ارسال یک نظر
نه بر حسين بلكه بايد بر مذهبي گريست كه عالمانش پاره شدن عكس مردگان را وقيح تر از دريده شدن سينه زندگان مي دانند!